نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





صبرایوب

 

نگاهم با نگاهت قصه ها دارد عزیزم

رفتی...و منو با صندوقی از خاطره در ایستگاه عشق

جا گذاشتی

هنوز به امید آمدنت چشم انتظار هستم

زانو در بغل با چشمانی خیس ثانیه ها را کنار میزنم

پرستوهای عاشق در کنار من

و درخت بید از لرزش ایستاده به من میخندد

با کدام کشتی سفر کرده ای که سکاندارش نوح است

صبرم را از ایوب قرض کرده ام

زود بیا...ایوب در راه است...صبری نمانده برای پس دادن

میترسم شرمنده تو و ایوب شوم...زودی بیاعشقم


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 1:28 قبل از ظهر | |







درانتظار خواهم ماند

 

دیگر سکوت خواهم کرد

میخواهم فریاد نزنم

خسته از نذر و نیاز شده ام

تا کی اشک بریزم و چشمهایم به درگاه بماند

چشمهایم را میبندم

گونه هایم را سیلی خواهم زد

دهانم را چفت خواهم کرد

قلبم را له میکنم

دیگر میخواهم به کسی فکر نکنم

دیگر در انتظار نخواهم ماند


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 1:25 قبل از ظهر | |







درباغ آرزوها

 

در باغ آرزوها

به دور از چشم دنیا

تک و تنها با دلم خلوت میکنم

رویاهایم را میکوبم و به باد میدهم

خاطره هایم را میبلعم و یک لیوان آب سرد

بغضی در گلو مانده برایش اشک میریزم

چقدر تحمل می آورد در گلوی غم

ناله هایم را میخوانم

با نوای بی کسی

میخوابم...فراموش میکنم...هر چه بادا باد


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 1:23 قبل از ظهر | |







هیچگاه ندانستی

 

دلم گرفته باور میکنی

 

هیچگاه ندانستی تنهایی من به چه اندازه

بزرگ است

تنها چشمایم رامشگر نگاه شبانه ام هستند

من ازمرز شب هم گذشتم لیکن اشکهایم همچنان جاریست

این نهایت تنهایی من است که گونه هایم را جولانگاه باران کرده است

اکنون به که پناه ببرم

به میخانه مستان...یا به میعادگاه دلشکستگان

کیست که بداند تنهائیم...دیوانه ام میکند

 

 


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 1:19 قبل از ظهر | |







آینه

 

با تــــوأم!!!

دلم را نشونم بده

منو نشون شقایقهای وحشی بده

میخواهم وحشیانه عاشق باشم

نمیخواهم غریب عشقی باشم

میخواهم قلبم را در آئینه ببینم

ببینم چگونه اسیر قلبی شدم

که جز جور و جفا چیزی نمیداند

 

 

 

آینـــه...


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 1:17 قبل از ظهر | |







میمیرم برات

 

هی تو میمیرم برات

دیوونه ...میمونم به پات

نگامو ببین...پر از احساسه

چشمم رو ببین ...چقدر نمناکه

اگه بدونی...بی تو هلاکم

میمیرم برات تا مرگ باهاتم


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 1:15 قبل از ظهر | |







کوثر

 

کوثر

دختری از سرزمین عشق

فرشته ای از دیار لیلی

عشقی آسمانی

ماه شبهای تاریکی

کوثر نگاه ستاره های شب نیلی

و کوثر همانا که خداوند بخشید

به نگاه شقایقای عاشق

و کوثر زیر باران با هزاران امید

در انتظار قطره عشق

تا گونه اش را عطرآگین کند

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 1:13 قبل از ظهر | |







بیا قسمت کنیم دنیای عشقمون رو

 

چه میخواهی چه میجوئی در این قلب پریشانم ...گهی قاب دلم در سینه ات نور و منور میکنی ...گهی تا میکنی در چشم من عشق و امیدم را... گهی تا عرش کبریا من را تو زیور میکنی... گهی له میکنی قلبم... گهی من را تو حاشا میکنی ...بیا عشقم...بیا قسمت کنیم دنیای عاشقیمونو قبول... روز مال تو...شب مال من شادی مال تو...غم مال من ماه و ستاره مال تو...تاریکیش مال من بهشتش مال تو...جهنم مال من عشق و روزیش مال تو...پریشونیش مال من تخت و تاجش مال تو...اشک و ناله اش مال من روح و جسمم مال تو...اشک چشمام مال من سور و جشنش مال تو...سوگ و عزایش مال من ملک کسرا مال تو...قلب شکسته مال من هر چه بود تقسیم شد سهم تو بردار و برو رفتی با کلی مال و منال من ماندم و یک دنیا...غم و اندوه...و تاریکی شب تو راهت رو گرفتی و رفتی و من گم شدم در تاریکی شب

http://www.cinetmag.com/gallery/artist/niki_karimi/Niki_Karimi_22.jpg


 

 

سلام عزیزم

سلام:این قلب برای تومی تپد بانظرات خودمارا به ادامه کار دلگرم فرماییدسلام:این قلب برای تومی تپد


 

 

 

 


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 1:13 قبل از ظهر | |







ابر عاشق

 

ابری آرام و سبک بال بودم

که در آسمان عشق زندگی میکردم

همیشه نظاره گر عشاق بودم

سایه بودم و باران برای تن خسته شان

از عشق بازیشان لذت میبردم

و از دلدادگیشان آرام میگرفتم

و من تک و تنها در آسمان عشق در حرکت بودم

میگشتم و میگشتم...تا دو دلداده را بیابم

و تن عاشقشان را غرق شادی کنم

شیره جانم را برای تن ما لا مال از عشقشان باران کنم

زندگی میکردم با عشاق

و چه اشعاری را با من برای عشقشان میسرودند

تا اینکه روزی....

مجنون از جور لیلی...سنگی بسویم پرتاب کرد

تن نازک مرا زخم کرد

هر چه کردم نتوانستم ایستادگی کنم

از آسمان سرنگون شدم

و سقوطی با درد و رنج همراهم بود

زمین خوردم...تکه های تنم روی زمین پخش شده بود

و عشاق بی وفا...تنم را لگد کوب میکردند

عاقبت تنم آب شد و من محو و نیست شدم

اینک دیر بازیست که راهی میجویم بسوی رودخانه

تا تن خسته ام را روان کنم...و دوباره پرواز کنم

بسوی آسمان...دلم برای عشاق بیقراری میکند

اشکهایم تن خسته شان را میجوید

میخواهم دوباره ابر باشم

میخواهم ببارم بر تن عشاق

 

 

گردبادهای بسیار بزرگ و خطرناک


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 1:12 قبل از ظهر | |







خاکسترم کردی

 

کنار رودخانه تو را دیدم

چشمهایت پر از اشک

دلت مالامال از غم

نگاهت معصوم بود

کنارت نشستم

اشکهایت را زدودم

قلبت را ربودم

نگاهی آتشین به من کردی

سوختم...شعله ور شدم

خاکسترم کردی

به بادم دادی...و رفتی

 

کاغذ دیواری با نوشته های عاشقانه - www.jokblog.com


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 1:9 قبل از ظهر | |







کی بهت گفته بیای به دیدنم

 

تو بامن چیکار داری... چی‌ میخوای تو از دلم

کی‌ بهت گفته بیای به دیدنم...

کی‌ بهت گفته که من عاشقتم دوستت دارم...

تو دلم غصه داره سینه مو داغون میکنه...

تو هنوز معنی عشقو نمیدونی...تو هنوز دلت واسه مامان و بابا تنگ میشه...نباید همدیگه رو گول بزنیم...

خوب اگه یادت باشه...روز اول چی میگفتی واسه من...روز دوم تو میخوندی برا من...قدیما یادش بخیر...با دلم بازی میکردی ...واسه من ناز میکردی عزیزم...

روز سوم بیخودی ...گریه میکردیم که نگیرن ازمون...

عشق پاک جفتمون...تا کسی‌ چپ بهمون نگاه میکرد...جیق توهوا میرفت...

بی‌خودی گریه میکردی...هی منو قایم میکردی...آخه تو بچه بودی...تو هنوز معنی عشقو نمیدونی

همه این حرفا گذشت...یادته یه روز قرار من و تو...تو برام گریه میکردی...تو میگفتی که دلم طاقت دوری نداره...وقتی که یادم میفته دلم آتیش میگیره...آخه این حرفها دیگه ...واسه تو معنا نداره...تو دیگه دوسم نداری میدونم...رو سینم سنگینی کوه بلندی میشینه...نفسم در نمیاد...یه دفعه به من نگفتی...که بهار چه رنگیه...

حالا من خوب میدونم...... که چرا تو زندگی‌...دو تا عاشق هر دو مجنون نمیشن...

واسه هم قصه شیرین نمگین...دلشون غصه نداره...

تنشون مثل تنت ...زیر بارون خدا...خیس بارون نمیشه...

چی‌ بگم غصه داره سینمو داغون میکنه... تقدیم به همه لیلی و مجنون های عاشق...که معنی عشق روهنوز نمیدونن(دوستدار شما روزبه)


 


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 1:9 قبل از ظهر | |







من وتو

 

من وتو...توئی که تنهای تنها مانده ای

بیا تا در دل شب من و تو بی بهانه

واسه هم قصه گوئیم عاشقانه

میدانم تنهائی سخته

میدانم شانه ای میخواهی

اشکها داری...سری داری و سودائی نداری

ببار ای ابر غمگین...ببار بر برگهای زرین

ببار بر من...که من در انتهای راهی سبز

میمانم...بیا دستم بگیر

عکس های عاشقانه


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 1:6 قبل از ظهر | |







چراکسی نمیفهمه

 

این آخرین چهارشنبه یکی از سال های غم آلود نبودن توست...

من فرو رفته ام در شیرینی ظریف زمستانی تلخ، و سرد، و سخت؛ که بی تو سایه افکنده روی روز به روز فصل هام... اینجا هنوز زمستونه! و من غمگینم..، برف آگینم.. و هوای گریه دارم دراین همه نبودن های مداومت...

یـخ کرده ام! اما نـه از سـوز زمستان ...

همه ی روزگارم بی تو در اندوه میگذره...

روزها، قطره قطره غم و ثانیه ها، صف به صف شب چراغ های خاموش اند...

من مبهوت این همه دلتنگی ام که نمی پاشه ازهم دنیا رو ...

که جا می شه توی دلی که نیست، که تنگ شده برات، که هوایی شده در هجوم وسیع این همه نبودنت...

اینجا هنوز زمستونه... و بهارِ این همه عظمتِ برف و یخ و سرما تنها اشاره ی لبخند توست...

عشقم! آشوبِ شهرِ خاموشِ دلِ من... دلتنگیهام به کنار، این همه بی قراری رو کجای دلِ دلواپسی هام جا بدم؟...

یک نوروزدوباره با نبودنت..! یک عید تاریک دیگه..! یک شادمانه ی حزن انگیز مکرر..! تحملش آسون نیست..! و من خسته ام و تحلیل میرم ذره ذره... در مه آلودترین روزهای این زمستان گسترده...

و قطره قطره می چکم روی زمین ، و برف بی وقفه میباره... سرد، سنگین، غم آگین...

نمیگم.. نمی نویسم.. چی باید بنویسم..؟! از کجا باید بگم..؟! مگه هرچی از این دل شکسته فریاد می زنم که کم دارمت، به کجای دنیا می رسه..؟!

عشقم! خسته شده م... فرض کنیم همه جا حال و هوای بهاره..، فرض کنیم همه کوچیک و بزرگ منتظر سال جدیدند..، و فرض هم کنیم که اومدنِ بهار شادی میاره مثلا ..!

فرض کنیم دیشب همه دور هم جمع بودند..، آتیش هم روشن کردن، کلی هم خوش گذشت..،

چه فرقی به حال من میکنه..؟! جز اینکه فقط هر بار در جمع همه شون من می شکنم و می شکنم و می شکنم.....

مگه چیز دیگه ای هم هست..؟!

عشقم! من عید بی تو رو نمیخوام.. نوروز تار رو نمی خوام ...

کنار هفت سین کم دارمت عشقم...

 

هفت سین امسالم سایه دستای تو رو کم داره...

 

چرا کسی نمی فهمه؟...

 

 


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 1:6 قبل از ظهر | |







دختری ازدیارغربت

 

این منم...مونیکا...دختری از دیار غربت...غریب آمده بودم...وچه غریبانه رفتار کردی...

بوسه هایم را زخم کردی...لبانم را باطنابی به دار خواهم آویخت...

به گونه ام...که شاهراه اشکهایم بود...سیلی خواهم زد...

و گل رز را فریب خواهم داد...با صدای پر از احساست...ای سلطان قلب من...ای که همه هستیم قفل درگاهت شده...وای که شرمنده چشمهایم شده ام...اشکهایم راه گریز را خوب میداند...و زبانم فقط برای تو میخواند...و تو تنها برای خودت میخوانی...مداحی خشک شاحه های زرد را...آری با توام...آقا جواد...تویی که مرا مست نگاهت کردی...و حال از من گریزانی... عشقم من هنوزبا گل سرخ فریب خواهم خورد...و همچنان...صدای خواب براحساس شهر خرناس میکشد...و من با خاطراتت تا سپیده بازی میکنم...
ومن با دل تو بی نصیب خواهم ماند
و تو تا میتوانی قلبم را به سخره بگیر
به شوق باغ پراز احساس یاس های وحشی
ازاین بهاردروغین تو نجیب خواهم رفت
آری میخواهم از قلب تو کوچ کنم...در انتهای بیقراری شهر خلوت دلم...میرم...میرم بخاطر تو...میرم میرم...خداحافظ

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 1:4 قبل از ظهر | |







خدا دوستت دارد

 

 

دیگه خسته شدم...از اینهمه بی مهری...

دیگه برام مهم نیست...باران بباره یا چشمانم...

دیگه برام فرقی نمیکنه خورشید بتابه یا نگاه تو...

اینجا من ماندم...و کلی خاطره های ناتمام...

اینجا من هستم...و شقایقهای گریان...

دیگه برام مهم نیست...من کجای زندگی باشم...

دیگه از نفس کشیدنهای مقطع خسته شدم...

دیگه میخوام به خودم هم اهمیت ندم...

دیگه چه اهمیتی داره ...دلتنگیهای من...

وقتی عشقت بهت پشت کنه...از مابقی چه انتظاری میره...

دیگه میخوام مترسک نباشم...از بس دستامو برای آغوشت باز کردم و تو نیامدی...دیگه میخوام تنها عاشق یکی باشم...اونی که همیشه منو تنها نگذاشت...اونی که هیچ وقت به فکرش نبودم...

اما او همیشه هوای منو داشت...میخوام با صدای بلند فریاد بزنم...خدددددددا دوستت دارم...


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 1:1 قبل از ظهر | |







اشک مهتاب

اشک مهتاب

اشک مهتاب را دیده ای...به صداي جويبارها توجه کرده ای...ونعره ي موجهارا شنیده ای...اینها از اشک مهتاب گریانند...

http://8205.2.img98.net/out.php/i168313_tavane-eshgh-aasheqetanha.jpg



 

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

 

آسمان به ستاره ها بگو کمی چشمهایشان را هم بگذارند...به خورشید بگو دیر طلوع کند...به ابر بگو اخم نکند...ماه من سکوت کرده است...

ماه من غمگین است...آهای شقایقهای عاشق...ماه را ببینید...چگونه بیقرار است...به او بگوئید اشک نریزد...قاصدکها شما خبری از عشق ماه ندارید...تا به کی در امتداد شب...گریان خواهی ماند...ای ماه خوبیها...بیا تو را تا مرز عشق بکشانم...بیا بشکنیم دیوار دلتنگی را...آنجا قلبی برای تو میتپد...مهتاب دیگر اشک نخواهد ریخت...ماه دیگر بیقراری نخواهد کرد...مهتاب میخواهد عاشق باشد...عشقی از تبار مجنون...از سلاله فرهاد...عشقی خدائی...عشقی که لبخند عشقی را روی لبانش غنچه کند...ماه دیگر غمگین نیست...

عکس عاشقانه


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 1:0 قبل از ظهر | |







هدیه

 

يك هديه كوچولو براي تو
اینجاکلیک راست کن و open و بعد اسمتو به انگلیسی بنویس و OK کن بعد هم روی کـَندو کلیک کن..
 

[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 1:0 قبل از ظهر | |







دلم گرفته

 

دلم گرفته باور میکنی

 

هیچگاه ندانستی تنهایی من به چه اندازه

بزرگ است

تنها چشمایم رامشگر نگاه شبانه ام هستند

من ازمرز شب هم گذشتم لیکن اشکهایم همچنان جاریست

این نهایت تنهایی من است که گونه هایم را جولانگاه باران کرده است

اکنون به که پناه ببرم

به میخانه مستان...یا به میعادگاه دلشکستگان

کیست که بداند تنهائیم...دیوانه ام میکند

 

 

http://rozbeh90.loxblog.com
 


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 11:40 بعد از ظهر | |







می میرم برات

میمیرم برات

 

 

هی تو میمیرم برات

دیوونه ...میمونم به پات

نگامو ببین...پر از احساسه

چشمم رو ببین ...چقدر نمناکه

اگه بدونی...بی تو هلاکم

میمیرم برات تا مرگ باهاتم

http://rozbeh90.loxblog.com

 

 

 


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 11:38 بعد از ظهر | |







کوثر

 

کوثر

دختری از سرزمین عشق

فرشته ای از دیار لیلی

عشقی آسمانی

ماه شبهای تاریکی

کوثر نگاه ستاره های شب نیلی

و کوثر همانا که خداوند بخشید

به نگاه شقایقای عاشق

و کوثر زیر باران با هزاران امید

در انتظار قطره عشق

تا گونه اش را عطرآگین کند

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

http://rozbeh90.loxblog.com
 


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 11:36 بعد از ظهر | |







سوخنم

 

کنار رودخانه تو را دیدم

چشمهایت پر از اشک

دلت مالامال از غم

نگاهت معصوم بود

کنارت نشستم

اشکهایت را زدودم

قلبت را ربودم

نگاهی آتشین به من کردی

سوختم...شعله ور شدم

خاکسترم کردی

به بادم دادی...و رفتی

 

کاغذ دیواری با نوشته های عاشقانه - www.jokblog.com

http://rozbeh90.loxblog.com
 


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 11:34 بعد از ظهر | |







چرا دل واپسم کردی

 

بگو سرگرم چی بودی..؟!

که اینقدر ساکت و سردی!

تو که آرامشم بودی..

چرا دلواپسم کردی..؟!

 

هنوزچشم براه هستم...راستی روزی می آیی

و منو از این بی قراری رها کنی..

چشمهایم را نمی بندم...میترسم بیایی

و من تو را نبینم..

tifooss.coo.ir


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 2:58 بعد از ظهر | |







رخساره

 

چشمهای زیبای تو

نامش رخساره...نگاهش همچون رنگین کمان

موهایش شانه شکوفه ها

لبانش غنچه یاسمنها

دلش آسمانی

پرواز من به تاخیر افتاده بود

طبق معمول لپ تاپ روی پاهایم در سالن

انتظار...و نوشتن درد دلم

خانمی روی صندلی بغل من نشسته بود

با تلفن همراه مشغول صحبت بود

من هم سرگرم نوشتن بودم

صدای بلندش افکارم را بهم ریخت

منتظر شدم صحبتش تمام شه

بعد ادامه بدم...تمام کرد...من هم ادامه دادم

اون داشت به مانیتور نگاه میکرد

یکباره آرام گفت...آقا ببخشید...این سایت

لوکس بلاگ هستش...گفتم بله

گفت...اینی که مینویسی چی هست

گفتم دلنوشته...گفتند چه جالب...متن را تموم

کردم ...ذخیره کردم...دوباره وارد صفحه

اصلی شدم...کل مطالب را باز کردم

اولین متن را انتخاب کردم که مرور کنم

گفتند...ببخشید میشه مطلب رو بخونم

گفتم خواهش میکنم...متن را خوند

گفتند خیلی دلنشین و زیبا بود

این متن رو برای کی نوشتی

گفتم برای دلم...شخص خاصی وجود نداره

تبسم زیبائی کردند...ادامه دادند...

اسم وب شما چیه ...گفتم دلنوشته های

روزبه جاوید...نگاهی کردند...گفتند یعنی

شما آقای روزبه جاوید هستید

گفتم بله...دستش رو به طرف من دراز کرد...

گفتند من هم رخساره هستم...از آشنائی با شما خیلی خوشحالم...

من هم دستم را با تاخیر دراز کردم دستش را

گرفتم...من هم گفتم خوشبختم

دستم را رها نکرد...گفتند من از این دلنوشته ها

خیلی خوشم میاد...خلاصه تقریبا 15 دلنوشته

رو خوند...چشمهایش خیس شده بود

چشمان سبز ...و بر اثر اشک سفیدی چشم

قزمز شده بود...تحت تاثیر قرار گرفتم

کلی صحبت کرد...سئوالهای شخصی

و خیلی چیزهای دیگر...در مورد خودش هم کلی صحبت کرد...اهل ارومیه بود...پدرش از سرمایه

داران تهران بود...مجرد بود...شماره تلفن مرا

هم گرفت...به من میس داد...تا شماره اش هم روی موبایل من هم بیفته...الان نمیدونم چه کنم

نمیخوام کسی به من وابسته شه

چند بار زنگ زد...جواب ندادم

سال نو را اس داد...و نوشت اگر دوست نداری جواب بدی بگو...حال نمیدونم چه کنم

جواب اس را دادم...دلم نمیاد بی تفاوت باشم

میخوام امشب بهش زنگ بزنم

هر چه باداباد

عکس های عاشقانه زیر باران


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 2:57 بعد از ظهر | |







بیا در آغوشم

 

دریچه ای رو به خورشید...نگاهی عاشقانه... قلبی زلال و الهی...نگاهت را به زمین معطوف نکن...بگذار دلت سیر کند در اعماق سیرت خوبان...تماشا کن...ببین طراوت سبز جامگان را...نگاه عاشقانه شقایقها را بنگر...عاشق باش...

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

 

تو پاسخ منی...تو انتهای شور و عشق منی..

در برابرت چه کنم..؟!

چه جمله ای را برقصانم تا لایق حضورت باشد..؟!

بوی تنت مست و مدهوشم میکند..

این بوی بهار است یا رایحه شمیم توست..؟!

ای رویای عشق، بتابان گرمی عشق را بر یاسمنها...نسترنها...نگاهت را می جویم در نگاه باران..بگذار باران عشقت بر من ببارد... تا من در زیر این قطرات مست و سیراب شوم..! نفس تازه ات را عطر برگهای بهاری کن...ببین رقص قاصدکها را.. بگذار کویر دلم به دریای دلت راه یابد..

میخواهم فرهاد تو باشم...بگذار تا جاودانگی عشق را در خود ببینم..

می خواهم با تو به اوج ابرها سفر کنم..

بیا با عشقی ناب..!

آسمان عشق میداندکه من تو را چگونه دوست میدارم...



[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 2:54 بعد از ظهر | |







یا مقلب القلوب

 

DONT-YOU-REMEMBER-ME..!قهر کردی

 

میدونم چون عید رو بهت تبریک نگفتم از دستم دلخوری

میخواستم سال نو را بی تو شروع کنم

تنهای تنها...خودم باشم و کلی خاطره های ناتمام

می خواستم سال91با دلتنگیهایم تنها باشم

باورت می شه

آخه من عادت کرده ام به بی کسی...نمیدونی چه دلهره ای داشتم

نمیخواستم شما هم به نحسی من گرفتار بشی...

میخواستم کلی برات بنویسم...اما نمیخواستم دل نازکت رو خدشه دار کنم

باور کن هر چه کردم فقط بخاطر خودت بود

 

برای دیدنت هم هر چه کردم نشد...فکر میکردم اگه منو نبینی بهتره...برا من خیلی سخته...چنین تصمیماتی

اما هر چه بود برای تو بود

حال چند ساعت مونده تا تحویل سال

و من اینجا تنها نشستم دارم ...به تمامی دوستان فکر میکنم...و بغضی دارم از جنس خورشید...داغ و آتشی

گلوم داره میسوزه...همتونو دوست دارم...

یا مقلب القلوب و الابصار...یا مدبر اللیل و النهاریا محول الحول والاحوال حول حالنا الی احسن الحال

حالم دگرگون شده.... و دوباره عاشقی ماه و ستاره

و دوباره هجوم وحشتناک دلتنگی

و دوباره همه رویاهای بی وصال...

میخندم...به خودم...به دیوانگی خودم

و دوباره مینویسم برای قلب عاشقا

همیشه برای همه نوشته ام...اما هیچگاه برا خودم ننوشتم

و دوباره از فردا روز از نو روزی از نو

من هستم ...برای دل عاشق شما

پلی هستم برای عبور...و تو به دل نگیر چون من

زائیده غم هستم...و تو به زندگی خودت ادامه بده


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 2:47 بعد از ظهر | |







ماه من کجایی

عشقم...نفسم...جانم...نفسهایت

چه زیبا میرقصانند نسیم بهار را

...و من بی تو بغض میکنم در نگاه ماه...

و میگویم خدا ماهت که هست...

پس ماه مرا چه کردی

 

 

 


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 6:19 بعد از ظهر | |







بغض

بغضی دارم از جنس باران

گره خورده در لا به لای جنگل عشق

گویی طنابی بر گردن و حلق آویزم

فاطیمای من

عشق آسمانی من

ای همه هستی ام

نفسم...جانم...عمرم...عاشقانه دوستت دارم

دلم تنگ است...مثل همیشه دلتنگ نگاه مهربانتم

بغضم را با خنده ای پر از اشک رها میکنم

آخه همه زندگی من باورم نمیشود دیگر نیستی

همیشه منتظر میمانم...که برگردی

 


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 12:17 قبل از ظهر | |







عشق من فاطیما

در بهار زندگانی عشق من ...نفسم...زندگی...فاطیمای من پرپرشد

عشقم...جانم...نفسم...مگه تو نمیدانستی همه زندگی منی

بی تو توان نفس کشیدن را ندارم...پس چراااا...چرا تنهایم گذاشتی

فاطیما...عزیزم...نه خواب دارم و نه بیداری

فقط و فقط گریه و بغض...فقط و فقط گذرم شده آرامگاهت

هر روز می آیم تو خفته ای و من بر سر مزارت مینالم

با تو حرفهایی را میزنم که تا بحال ن.فته بودم...اما چرا هر چه صدایت میکنم

جوابی از تو نمی آید...عشقم...نازنینم...روحم...چه طور بغضم را رها کنم

نمیتوانم...اشکی دیگر در چشمانم باقی نمانده...

آنشب که دنیا خواهرت خبر مرگ تو را به من داد ...آنقدر ناله کردم که از هوش

رفتم...آن موقع من در مسیر راه بودم...بیهوش بودم که مامورین بزرگراه

با ریختن آب مرا بیدار کردند...در آن مدت که نزدیک 6ساعت بیهوش بودم

یک نفر از خدا بیخبر تلفن همراه و سامسونیت مرا به سرقت برده بود

در آن حال به جز گریه چیزی نمیدانستم

نمیدانستم چه باید بکنم...به محدوده شهر رسیدم...دوباره از ماشین خارج شدم...آنقدر زجه زدم که دوباره از هوش رفتم...

از همان شب تا به امروز که تاریخ 3/12/92است ...کارم فقط نالیدن است

نفسم...فاطیمای من...یادت هست میگفتم پس از مرگم تو سر قبرم بیا

اصلا گریه نکن ...فقط با من حرف بزن...اما الان برعکس شده

من بر سر قبر ت با چشمانی خونی مینالم و ازت گله میکنم که چرا تنهایم گذاشتی...مگه نه گفتی سال تحویل در کنار هم هستیم...مگه نگفته بودی

ایام عید با مژگان و مونیکا و دنیا بریم مسافرت...پس چه شد...

چرا...عشقم ...آخر ندانستم چراااا...فاطیمای من...دیگر چشمانم تاب نوشتن

ندارند...تا بعد عزیزم...


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 5:34 بعد از ظهر | |







درد

بغضی از جنس شیشه تمام جسمم را فرا گرفته

نمیدانم از چه بنویسم

از کدامین گناهت پرده بردارم

هر آنچه بگویم و بنویسم فقط درد دلم را تازه میکنم

لعنتی تو همه وجودم بودی

نفس

زندگی

هستی

همه و همه در تو خلاصه میشد

اما حیف که فقط زبانت متعلق به من بود

فقط گفته ها 

اما دوست داشتنها و هوس رانیها مال بقیه

میگویم بقیه

آری زیرا تو با چند نفر بودی

من همه چیز را میدانستم 

و تو در این خیال که هر کاری که میکنی من نمیدانم

باشد ...شاید روزی یکی از همان دوستیها منجر به یک زندگی شیرین برایت بشود

همیشه برایت آرزوی خوشبختی میکنم

همین.....


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 1:44 بعد از ظهر | |







من شادم زندگی

 بیخودی خندیدم...آنقدر صدای خنده ام رابلند کردم...که فقط بهت ثابت کنم شادم...
هی با خودم گفتم و آواز خواندم...که بهت بگم غمی به دل ندارم...
لباسهای رنگ وا رنگ به تن کردم...موهایم را فرم دادم...عطر های جور وا جور زدم...
که بهت بگم خیالی نیست میگذرد...
رفتم کنار همان پل...که اولین قرارمان آنجا بود...پاهایم را آویزان کردم و...
سنگهایم را به آب میزدم...فقط برای این که تو بدانی بیخیالم...
دیوارهای اطاقم را همه ائینه کردم...جان بخشیدم به دیوار ...که بگم آری من هستم...
میخواهم خودم را ببینم...در تمامی آئینه ها...میخواهم به خودم بگویم تنها نیستم...
شب زیبا بود و زمان گذرا...ومن خسته تر از ثانیه ها...باز با خودم گفتم...چه لحظات دلنشینی...
گشتم و گشتم در شیارهای دیوانگی...بیخودی پرسه زدم...در شبهای تنهائی...
پرسه زدم در شبهای بی خانگی...شب من صبح شود...حرص من کم نشود...
با خدا حرف زدم...گفتمش غمگینم...گفتمش درد دلم ...گفتمش زار شدم...
من به تو دل دادم...تو به من بد کردی...آخدا گوش اینک سخنیست...
بیخودی حرف زدم...آخدا هم دلش غمگین است...بیخودی غمگینم...
بیخودی ترسیدم...از بیان غم و این تنهائی...بیخودی زار زدم...
روی هر برگ گلی...عکسی از قلبم بود...بیخودی غمگینم...
حرفی از دل زدم...حرفی از دل میزد...حرفی از غم میزد...حرف من مستی بود...
از شما می پرسم...ما که را گول زدیم...که خدا مغموم است...

 

                                                        


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 1:21 قبل از ظهر | |



صفحه قبل 1 ... 5 6 7 8 9 ... 11 صفحه بعد