نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





نهایت عشق

باز هم منتظر لحظه ای هستم ...که دستانت را بگیرم ...
در چشمانت خیره شم بهت بگم تو دنیای منی...
باز هم میخواهم...لبانت را آرام و لرزان باز کنی...
بهم بگی عشق منی...هنوزمنتظر لحظه ای هستم...
 که در کنارم بشینی سر رو شونه هام بگذاری...
از شور دلتنگی...از نهایت عشق...باران چشمهایت را روی شانه هایم حس کنم...
هنوز منتظرآن  لحظه ام...همان لحظه ای که هر دو آرزوی آن را داشته ایم...
میخواهم بوسه ای از سر عشق تقدیمت کنم...و با تمام وجودم عشقمو به تو هدیه کنم...
 آره عشقم هنوز منتظرم .... منتظر لحظه ای پاک و خدائی...که بهت بگم همه هستی منی...
باز هم نفسهایت را کم دارم...ای مونس شبهای بیقراریم...
وجودم را ...هستیم را...عشقم را...فقط به تو تقدیم میکنم...
پس میمانم ...همان جا...چشم انتظار آمدنت ...

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com  

0071 عکس های هنری و زیبا از دختران عاشق


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 8:0 بعد از ظهر | |







دیر رسیدم

باز دوباره دیر رسیدم ....
تو هم طبق معمول هر روز...به دیر رسیدن من عادت داری...
باید عادت کرد...راهی نیست جز عادت کردن...
تاریخ هم به تکرار مکررهای من عادت کرده...
دیر رسیدن مرا به تو هشدار میدهد...
میان من و تو...فاصله ایست خیلی دور...میان مرز من و تو...
و اما چه نزدیک است...فاصله قلبهایمان...
صدای دلنشینت...فاصله ها را کوتاه میکند...
تو را میبینم...در انتهای هر خواب...که تو این را خوب میدانی...
فاصله مرز من و تو...فاصله مرگ و حیات است...
تو همیشه با برق چشمانت... ستاره میسازی...
برای ساربان صحرا...تو فانوس میسازی...
با پریشانی گیسوانت...برایم سایه میسازی...
برای قلب عاشق من...آشیانه ای میسازی...
تو تنها گذرگاه عاشقی منی...که حریم عشق را تنها با تو میبینم...
چه زیبا میبوسی ...فریادهای قلبم را...
من شقایق میشوم...در دستان تو...و تو همان شقایق قلب منی...
میخواهم ابر باشم...در آسمان نگاهت...
و تو ابرهای کبود را گریه میکردی...
درآسمان عشقمان...
چه بگویم عشقم...تو همچنان ضربان قلب منی...
که همیشه هدیه میکنی...ترنم زیبای زندگیم را...
دیر رسیدم عشقم...
و تو همچنان در انتظار من مانده ای...مثل همیشه...حتی گل رز هم با دیدن من ذوق زده شده...
طبق معمول آغوشم باز... لبهایم برای تماس لبهایت بی تابی میکند....
دوستت دارم عشقم...

010 عکس های هنری و زیبا از دختران عاشق


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 7:41 بعد از ظهر | |







هنوز دلگیرم

نمی دونستم چطوری باید بهت حالی کنم...دلم میگیره هر وقت عشقت کشید بیای دستمو بگیری...
دلم میگیره وقتی فکر کنم...مجبورم برای کسی که نیست غصه بخورم...
دلم میگیره وقتی دلم می خواد با خودم خلوت کنم...تو بیای و به من بگی قیافه ات برام تکراری شده...
میخواهم تمامی درهای دنیا را ببندم...میخواهم خودم و دلم با هم تنها باشیم...
میخواهم دلم بناله و ابر سیاه دلم به حال من گریه کنه...
دلم نمی خواد دستهای خسته من ...حق کسی باشه که وجودم براش خسته کننده بوده...
میخوام نفسهایم مال کسی باشه ...که بدون من نفس کم میاره...
میخواهم مثل همیشه به دنبال سایه خودم بگردم...
اما ...هنوز غمگینم...

009 عکس های هنری و زیبا از دختران عاشق


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 7:29 بعد از ظهر | |







ای بی وفا

کارت پستال های عاشقانه hot

 ای بی وفا...

بدان که زیبایی چهره ات مرا نفـریفـت..

آن دیدگان نافـذت مرا به هم ریخت تا قـلبم به تپش دلبستگی بیفـتد...

ای بی وفا!

بدان که صولت قامتت مرا شیفـته نکرد..

این فـریاد بی صدای نگاهـت بود که مرا غرق احساس کرد...

ای بی وفا!

احساس پاکی که قـربانی عـشق تو شد،

تویی که فـراموشی را دوست داشتی و عـشق را طرد کردی....

حیف،

حیف ازین هـمه احساس من...


[+] نوشته شده توسط در 7:26 بعد از ظهر | |







ستاره من

  http://cloob.plogger.ir/upload/c/cloob/pictures/2519504369288.jpg

 تنها ستاره ي خيالي من..!

تو را در کدامين شب بجويم ..؟!

وقتي که هر شب بي تو بودن را به وسعت گريه در مي يابم....

 


[+] نوشته شده توسط در 7:6 بعد از ظهر | |







ساربان

میخواهم در این تاریکی شب قدم بگذارم...میخواهم تاریکی مطلق شب را بیشتر حس کنم...
میخواهم خودم را در میان سیاهیها گم کنم...میخواهم از شهر دلت فرار کنم...
رفتم ...رفتم که تا خیال تو رو راحت کنم...رفتم تا دیگه هیچ وقت نباشم...
میروم تا دیگر مجبور نباشی ...نفسهایت را دزدانه ببلعی...
راحت زندگی کن...آرام باش...میدانم که بودنم برایت ...بجز اشک و دلتنگی چیزی به همراه نداشت...
حالا من بدون تو...تک و تنها...با واژه های ناتمام...در این راه سیاه ...میرانم شتر خیالم را...
ای ساربان آهسته ران که آرام جانم میرود...

 0041 عکس های هنری و زیبا از دختران عاشق


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 6:51 بعد از ظهر | |







انتظار سرد

دلتنگ که می شوم به دریا میروم...  به جنگل سیر میکنم و گیاهی را نوازش میکنم... دستهایم را در خاک فرو میبرم... دلتنگیهایم را به زمین تزریق میکنم...  آسمان آبی را مهمان ِلحظه های خود میکنم...آنگاه نگاهم را بسوی تو نشانه میروم... ببین عشقم... این ضیافتی ست  برای دوست داشتن تو...و دیگر هیچ...
در بهار ورقهای  قدیمی  پر از یاد داشت های پر شور ...که سالیان دورت را برایم دوره میکنند... لحظه های ناب ِبا تو بودن را... که  حالا خاطره شده اند ....می بینی .. لبخندی و حسرتی ...خوب نقاشی شان کرده ام...آنها انگار با همان رفتار ها ...و کلماتی که میگفتی از لابلای دفتر های رنگ و رو رفته قدیمیم... از میان عکس هایی که ثبت ِ لحظات با هم بودن را....به یاد من میاورد... و دوباره جان میگیرم و با تو و خاطراتت حرف میزنم ... دلتنگ میشوم...گاهی میخندم...گاهی چنان شور و حالی میکنم که نگو و نپرس....اما تو ای همه هستی من...کجای این دل خوش سکنی کرده ای... چون روی ماه شب چهارده.... در پهنای این آسمان نیلی به زندگی من میدرخشی ...و روزی ...شبی ...لحظه ای... به آخر می رسی از پس ِ فردا....و دوباره کجای این دنیای رنگین خودت را به رخ دیگری خواهی کشید...یادداشت کن ...آری یادداشت کن..میترسم با آمدن دیگری فراموش شوم...یادداشت کن عشقم...
منتظر بودم...برای فصل بهار خوابها دیده ام..داستانها نوشته ام...اما تو قبل از بهار سفر کردی...در زمستان مست...
 تو سوار بر قطار... قطاری که تو و تمام آرزوهایم را با خود میبرد...شهرها یکی پس از دیگری....شهر به شهر ... ایستگاه به ایستگاه ...در زمستان نزدیک خانه مان ...پشت جنگل .. رودخانه ای که بوسه های روی پل را...خوب بیاد دارد...و ساعتها  قدم زدن  شبانه ...و راز و نیازهای مخلصانه و صادقانه...در همان کلبه کوچک... و دنج و دور از همه دنیا ... روی پوشالها... چای ومنقلی .. وصدای قطار تجسم مرا بهم میزند... تصاویر را حرکت می دهد ...تو پشت پنجره... گیسوانت در باد به پرواز درمی آیند ...این شاید آخرین زمستان من باشد...بیا عشقم دستانت را ...از پنجره به من بده...حس بدی دارم...گوئی قلبم دارد از تنم خارج میشود... صدای قطار از سوئی...وصدای من که همچنان صدایت میکنم از سوی دیگر.... و تو غافل از من ...خوشحال ...قطار در حرکت است...دستت را برایم تکان میدهی  ...دستهایم یارای حرکت ندارند...گوئی هر دستی که تو تکان میدهی...روحم را با خود از تن جدا میکنی...صدای
بوق قطارتمام وجودم را خالی میکند...آری آرام آرام ترکم کردی..بیصدا و پر غرور تنهایم گذاشتی...اما من همینجا.در ایستگاه منتظر میمانم 
منتظرم شاید روزی برگردی...

عکس دختر کنار قطار


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 6:41 بعد از ظهر | |







خدا حافظ

به دلتنگیهام دست نزن

دیگه چیزی نگو...دیگه روحم را زخمی نکن

بگذار تنها با خدای خودم قدم بزنم

بگذار شقایقها اشک بریزند

اینجا قلبی غمگین است

اینجا سرزمین بیوفائیهاست

اینجا دیار فرشته من است

اینجا راهم را به بسوی غم عوض کردم

اینجا دلها بیقراری میکنند

اینجا من غمگینم...دیشب شب هجران من بود

دیشب کلی رنج کشیدم

قلبم را آزرده کردی...چشمهایم را بارانی کردی

شانه ات را کم داشتم

برای شبی پر از اشکهای دلتنگی

باشد...میروم...همانگونه که آمدم


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 11:21 قبل از ظهر | |







فرشته من

با خیال خود در رویاها قدم میزدم

ورق میزدم دفتر مشقم را

فرشته ای از راه آمد...نگاهی چو ماه...محاسنی چوآفتاب

سلام کرد...جوابش را دادم

گفت چه میکنی غریبه...گفتم قدم میزنم افکارم را

زیر لب زمزمه کرد...بگو کدام یاس سپید

از خلوت بوسه رسید...بگو نگاه تو چه داشت

که از شبم خواب پرید...توری مشکی بر سر و صورت داشت

نگاهش چو ماه زیر پوست شب میخزید

تبسم لبانش دیده ام را مست میکرد

وقتی لب میگشود گلهای یاس از دهانش خارج میشد

روی برگهای خسته ای که از شاخه ها جداخوابیده بودند

دراز کشید...دستی به برگها میکشید...گوئی با آنها چیزی

زمزمه میکرد...دستش را بسویم دراز کرد

من هم خودم را بین دستانش رها کردم

در آغوشم کشید...موهایم را شانه کرد

چشمهایش گویی نگاه ماه بود...ابروی کشیده ای داشت

همچو هلال شبهای دلتنگی...قطرات اشک از چشمانش

خارج شد...گونه هایم خیس باران نگاهش شد

پرسیدم...نامت چیست...لب گشود...فرشته

آه...فرشته من...چه زیبا میگذشت لحظات عشق من

نگاهی کرد...به چشمانم خیره شد...گفت

نامت چیست...اشکهایم جاری شد

گفتم نامم...گوئی ترسی داشتم از باز گو کردن

گوئی نیامده میرود...گفتم بگذار عشقمان ناتمام بماند

ترسی داشتم...نگاهی به شقایقها کردم...بیقراری میکردند

گفتم نامم...در بهترین روز بدنیا آمدم

گفت...بهروز گفتم خیر...من روزبه هستم

نگاه عاشقانه ای کرد...اشکهایم را با توری که بر سر داشت پاک کرد...گفت تو روزبه فرشته هستی

در بود و نبود فرشته خواهی ماند

از روی زمین برخواست...همین طور با لبانش بازی میکرد

گفت تو همیشه در قلب من میمانی...تو آخرین ایستگاه قلب منی...بمان...قلبم را تسخیر کن...در آغوشم جای گرفت

هق هق صدایش قلبم را لرزاند...کلماتی زیر لب میگفت

عاشقتم ...من از سرزمین صبا آمده ام

همیشه سحرگاه کنار این یاسهای سپید منتظرت خواهم ماند

انگشتانش را محکم گرفته بودم تا از دستم خارج نشود

گفتم عشقم...گفت جانم...گفتم دوستت دارم

دوباره گفت...من هم همینطور

و به سرزمین خود باز گشت

 عکس های عاشقانه هنری با متن فارسی


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 5:59 بعد از ظهر | |







حالم خوب است

بیخودی خندیدم...آنقدر صدای خنده ام رابلند کردم...که فقط بهت ثابت کنم شادم...
هی با خودم گفتم و آواز خواندم...که بهت بگم غمی به دل ندارم...
لباسهای رنگ وا رنگ به تن کردم...موهایم را فرم دادم...عطر های جور وا جور زدم...
که بهت بگم خیالی نیست میگذرد...
رفتم کنار همان پل...که اولین قرارمان آنجا بود...پاهایم را آویزان کردم و...
سنگهایم را به آب میزدم...فقط برای این که تو بدانی بیخیالم...
دیوارهای اطاقم را همه ائینه کردم...جان بخشیدم به دیوار ...که بگم آری من هستم...
میخواهم خودم را ببینم...در تمامی آئینه ها...میخواهم به خودم بگویم تنها نیستم...
شب زیبا بود و زمان گذرا...ومن خسته تر از ثانیه ها...باز با خودم گفتم...چه لحظات دلنشینی...
گشتم و گشتم در شیارهای دیوانگی...بیخودی پرسه زدم...در شبهای تنهائی...
پرسه زدم در شبهای بی خانگی...شب من صبح شود...حرص من کم نشود...
با خدا حرف زدم...گفتمش غمگینم...گفتمش درد دلم ...گفتمش زار شدم...
من به تو دل دادم...تو به من بد کردی...آخدا گوش اینک سخنیست...
بیخودی حرف زدم...آخدا هم دلش غمگین است...بیخودی غمگینم...
بیخودی ترسیدم...از بیان غم و این تنهائی...بیخودی زار زدم...
روی هر برگ گلی...عکسی از قلبم بود...بیخودی غمگینم...
حرفی از دل زدم...حرفی از دل میزد...حرفی از غم میزد...حرف من مستی بود...
از شما می پرسم...ما که را گول زدیم...که خدا مغموم است...


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 1:58 بعد از ظهر | |







اسیر عشق

تو را در آغوش میگیرم....
میخواهم گرمی تنت را حس کنم...
چشمهای زیبایت را خیره نکن...
بیا چشمهایمان را ببندیم....میخواهم تو را بیشتر ببینم....
لبهایم را باز نگاه میدارم...میخواهم گرمی نفسهایم را حس کنی....
بیا گره بزنیم...لبهای معصومت را در اسارت من نگاه دار...
میخواهم لذت لعل لبانت را بچشم...چه زیبا نفسهایت به شماره افتاده اند...
بیا کمی دور شده ایم...بیا باز هم نزدیک تر...میخواهم اوج مستی تو را بربایم...
ای زیبا ترین هم پیمان عاشقی من...
بیا میخواهم احساسم را برایت باز گو کنم...همان احساسی که فقط در اختیار توست...
هنوز لذت بوسه هایت را در چاشنی وجودم مزه مزه میکنم...میبلعم...
میدانم بوسه هایت هنوز بکر و دست نخورده اند...بیا عطش منو سیراب کن...
میخواهم دستانم را بروی قلبت بگذارم...میخواهم صدای ضربان قلبت را حس کنم...
میخواهم حس کنم هنوز جان دارم...میخواهم اشکهای گونه ات را لمس کنم...
میخواهم باور کنم هنوز قلبت در اسارت قلب من است...
بیا با اشکهایت تمامی احساسم را بوسه باران کن...
ابر دلم بارانیست...شکوفه ای در گلدان...منتظر قطره ای باران...
بیا میخواهم احساسات تو را بوسه باران کنم...
که شاید قطره ای باران...بر شکوفه گلدان...نوید زندگی دوباره ای باشد...

عکس عاشقانه


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 1:41 قبل از ظهر | |







برای تو مینویسم

دلنوشته هایم پر رنگ میشوند...رنگی از جنس بلور...یا اینکه بیرنگ شده اند...
نوشته هایم ...اگر با صدای تو خوانده نشوند...حلاوتی ندارند...
من برای نگارش ضربان قلبم...از کوچه غرور میگذرم....
من فقط برای صدای تو مینویسم...نوشته هایم اگر با صدای تو خوانده نشود...
قلبم آرام نمیگیرد...وجودم سرشار از عشق نمیشود...
و من برای سرودن عاشقانه هایم...چه شبها تا به سحر بیدار مانده ام...
در نوشتن آنقدر غرق خاطرات تو میشوم....که عطر نفسهایت مرا سیراب و مست میکند...
گاه آنقدر مست و خراب تو میشوم که دلنوشته هایم...غم نوشته هایم میشود...
که تو با خواندن آنها...فقط اشک میریزی...
به غم نوشته هایم خرده نگیر...هر کلام آن با نفسهای گرم تو عجین شده...
مینویسم برای تو ...برای عشاق...برای همه لیلی ها...مجنون ها...شیرین و فرهاد ها...برای همه مینویسم...
برای خودم هم قصه ای تازه مینویسم...قصه ای که با نوشتن آن ...دلم هزاران هزار بار به درد می آید...
چرا نباید تو نزد من باشی....چرا نباید تو را ببینم...چرا باید فقط برایت بسرایم...
برای ثبت لحظه های دلدادگی...فقط باید قلم عشقم به نگارش در آید...
من گرمی دستهای مهربانت را...در تمامی لحظات دلتنگی حس میکنم...
درجای جای دلتنگی هایم...حضور داری...مرا میخوانی...مرا میبوئی...مرا میبوسی...
من به حضورت نیاز دارم...تو مرا خواهی یافت...تو فقط سایه ام را دنبال کن....
این سایه متعلق به هر دوی ماست...ببین...راهی برای بازگشت میبینی...
سایه ام را دنبال نکن...این سایه متعلق به عشقمان است...
ببین رد پایمان را...فقط جای پای یک نفر را دارد... فقط یک نفر...
عکس های جدید و بسیار زیبای عاشقانه (2)


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 11:53 بعد از ظهر | |







آسمان غم

باز هم در تاریکی شهر قدم میزنم...شب سردی است و من افسرده و تنها...
راه دور است و پاهایم خسته...چه آسمان غم انگیزی...ستاره ها هم بخواب رفته اند...
خاموشی هست و چراغها مرده اند...بعضی هم در حال جان کندن هستند...
میترکند و خاموش میشوند...چه شب طولانی غم انگیزی در پیش دارم...
 تنها از جاده ها عبورمیکنم...گوئی همه مرده اند...
گوئی همه  آدمها از من فاصله گرفته اند...اما سایه ای مرا تعقیب میکند...
گویی کسی با من همراه است...سایه ای مرا همراهی میکند...
غم همچنان با من یار است...هم پیاله شبهای من است...
فکر تاريکی و آن سایه...غم سنگینی قلبم را میفشرد...
میخانه ای باز است...نوازنده ای مینوازد...
مستی هم درد منو...دیگه دوا نمیکنه....
قصه ها ساز کند تنهائی...قصه عشق من هم پنهانی...
نيست تاری که بگويد با من...دوستان شرح پریشانی من گوش کنید...داستان غم پنهانی من گوش کنید...
اندکی به سحر نزديک است...من و ساقی و پیاله ام...
وای اين شب چقدر تاريک است...گوشی نیست بشنود....داستانم را برای که بگویم....
من ماندم و پیاله ام و سایه ام...تنها ی تنها...

عکس های جدید و بسیار زیبای عاشقانه (2)


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 11:22 بعد از ظهر | |







کلبه عشق من

کنار پنجره ایستاده ای و قطرات باران را میشمری

من اینجا کنار کلبه رویاهایمان خاطراتمان را میشمرم

تو به چه می اندیشی عشقم که چنین

بیقرار ورق میزنی خاطراتمان را

من در انتهای قلبت مانده ام

نفسهایت را آرام بکش میخواهم

ترسیم کنم چشمان زیبایت را

در نگاه عاشقم

عاشقانه دوستت دارم

عکس های عاشقانه هنری با متن فارسی


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 10:34 بعد از ظهر | |







بیا ای مهربانم

 

 

کمکم کن!
 
من این لذتها را به بهای دوری از تو نمی خواهم. من تو را میخواهم.
 
تنها تو را...ای مهربانترین مهربانان!

[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 10:31 بعد از ظهر | |







هوای با تو بودن

ماه من پنجره احساسم را باز گذاشته ام  بتاب بر تیرگی دلتنگی هایم میخواهم به هوایت ...هوای با تو بودن را در رویاهایم...زمزمه کنم عشقت را


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 9:28 بعد از ظهر | |







مرا تنها گذاشتی

قدم میگذارم میان دلتنگیهایم...هنوز صدای ناله های قلبم به گوش میرسد

هنوز زمزمه های خداحافظیت به گوش میرسد...قرار بود بیائی و بمانی

آمدی و ماندی...عاشقی کردی

قلبم را ربودی...رویاهایم را به قاصدکها سپردی...اشکهایم را به شقایقها تقدیم کردی... و رفتی...من ماندم ...تنهابی صدا گاه گاهی صدای هق هق بارانی به پا میکنم...اینجا مرا تنها گذاشتی...رفتی اما قلبم را با خود بردی...نمیتوانم عاشق شم

اینجا تنها با کوله باری از خاطره و خیال مانده ام...همین نزدیکیها

 اینجا در همسایگی خدا ...اشک میریزم

نه برای خودم...برای خدا که از من تنها تر است 

 


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 8:44 بعد از ظهر | |







عشق آسمانی

مینویسم برای تو ... بدون حضور تو با دلی تنها ...با هزار آه با نگاهی بغض آلود... به این فاصله غم گرفته...به این شب ها ی بغض آلود...با این کاغذ های بی خط...و قلمی که جوهرش خون قلب من است...مینویسم ای معبود جانسوز...ای قبله گاه عشق من...نگاهت را از من مگیر...تو تنها عشق خیالی منی...تو تنها راز عاشقی قلب منی...خیالت را از من مگیر... میخواهم ترسیم کنم چشمهایت را در آسمان عاشقان...میخواهم نگاهت را هک کنم...در هوای رویاهایم...رنگ چشمانت را در بهار عشق ترسیم خواهم کرد....ای فرشته آسمانی من

عکس های عاشقانه هنری با متن فارسی


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 1:56 قبل از ظهر | |







ای کاش

ای کاش که از حال دل من خبرت بود...ای کاش گهی از سر کویم گذرت بود...ای کاش شبانگاه پشت پنجره تا به سحر در انتظار نمیبودم... ای کاش که با چشم تو آواز نمیخواندم


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 1:29 قبل از ظهر | |







رفیق بیقراریم

گاه فریاد میزنم سکوتم را...گاه دلتنگیهایم را فریاد میکشم...گاه سرمای نگاهت را با بغض توی گلو گره میزنم ...میخواهم فراموش کنم نفس کشیدن را...گاهی میخواهم چشمهایم را هیچگاه باز نکنم ...اما ...چه کنم خیالت همیشه پا به پایم می آید رفیق بیقراریم میشود...

عکس های جدید و بسیار زیبای عاشقانه (2)


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 1:10 قبل از ظهر | |







قرار

 

قرار مان نزدیک است...لحظه ها را تند و تند کنار میزنم...دیوانه و سر خوش در پوست خود نمیگنجم...مست و غزلخوانم...باز میلرزد دلم...شانه میکنم خاطراتمان را...منتظر قطاری هستم که سالها پیش ... تو را از من گرفته بود...سبدی دارم پر از ستاره های نورانی...برایت چیده ام از آسمان عشقمان...صدای بوق قطار مرا به خود آورد...صدای یک نواخت چرخ قطار ضربان قلبم را تنظیم کرد...آرام آرام قطار نزدیک شد...آه چه صحنه رمانتیکی...صدای ترمز قطار قلبم را از جا کند...درهای واگنها باز شد ...مسافرین پیاده شدند...یکی پس از دیگری...اما تو کجایی عشقم...پاهایم توان تحمل مرا نداشتند...تکیه بر دیوار زدم...تا اشکهایم را جاری کنم...صدایی آرام گوشم را نوازش کرد...روزبه جان...برق از چشمانم پرید...با صدای بلندی گفتم جانم...آه...چشمهایش چه دل آرام بود...در آغوش گرفتم و پروانه وار چرخیدم...فریادی زدم از سر شوق...عشقم دوستت دارم...

 


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 11:25 بعد از ظهر | |







مرغ سحر

اولین باری که صحبت کردیم یادم هست

 

 

 

عاشقانه صحبت میکردی

عاشقانه ناز میکردی

عاشقانه پرواز میکردی

به یاد آن روز به یاد قرارهای عاشقانمان

که فقط با سکوت با من سخنها میگفتی

و من با لبخند هزار بار به پایت میمردم

 یادت هست آنروز... روز اولین نگاه ... سرآغاز عشقی که گمان می رفت جاودانه نباشد ... پای در خیابان بی انتهای رویاها  گذاردیم ... نگاهت سرسبزی بهار رابشارت می داد ...و من مست نگاه عاشقت بودم همیشه در انتظار تو میمانم

میمانم و عشقت را به نگاه ماه می دوزم و با هم در آسمان بیقراری قدم میزنیم

و سرم را به شانه هایت تکیه میدهم و اشکهایم را به بهانه باران سرازیر میکنم

بیا مرغ سحرم بیا هنوز در انتظار شکوفه های یاس هستم تا بوی تنت را حس کنم 

 

 

 گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net

 


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 10:9 بعد از ظهر | |







نگاه مهتاب

آه عشق من چه زيبا معنا ميكني... تمام گفته هايم را...خواسته هايم را...نگاه مهتاب رادر انتهای عشق من...زیبا خاطراتت را برای خودم ...  تعریف میکنم...و با قلبم رقص قاصدکها را به رخ شقایقها خواهم کشاند

 عکس های عاشقانه و احساسی به یاد تنهایی ها


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 12:39 قبل از ظهر | |







آرام بیا عشقم

گاهی هوا به هوا میشوم...چنان سریع می آیی که تمام بدنم خیس عرق میشود...می دوم خودم را این در و اون در میزنم...بازدوباره سریع غیبت میزنه...و من گیج نگاه میشوم...عرق سردی تمام بدنم را فرا میگیره...به هوای تو گاهی من هوایی می شوم... آسمان دلم ابری میشود...و باران از شیروونی نگاهم جاری میشود...دوباره پشت پنجره منتظر میمانم تا دوباره منو هوائی کنی

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 12:31 قبل از ظهر | |







خورشید من بتاب

 

 

 

چندیست این دل بیقرار هوای با تو بودن را میکنه

 

چندیست فراموشم کرده ای...و من جز سکوت کاری ازم بر نمیاد

سکوتی کرده ام از جنس فریاد...سکوتم از رضایت نیست...دلم اهل

شکایت نیست...تو نمیدانی...هر روز در درون خودم چنان فریادهایی میکشم...که ارش کبریایی میلرزد...تو نمیدانی...در درون من چه

غوغائیست...کاش خداحافظی میکردی...کاش مهربانانه قلبم را میشکستی

کاش میگفتی دوستم نداری...تا این همه در انتظار نمی ماندم

همیشه چشم براه هستم...پنجره ای ساخته ام رو به خورشید

تو خورشید منی...کی طلوع خواهی کرد...در این زمستان مست

دارم یخ میزنم...ای الهه سرزمین خورشید...طلوع کن...بتاب

سیرابم کن از نداشتن های عشقی...ای ماه شبهای من چرا چشمانت را بسته ای...من جز سیاهی شب چیزی نمیبینم...نگاه عاشقانه ات را باز کن

میخواهم راهی را که به تو ختم میشود بیابم...بله عشقم...هنوز رو براه هستم...در انتظار تو

 


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 12:23 قبل از ظهر | |







سکوت عشق

گاهی در هم می ریزم...سکوت و فریادم را...همه چیز را به هم میزنم...فریادم را با سکوت تلخ ...و سکوتم را با فریادی مهیب در می آمیزم...اما چه زیبا آهنگی دارند...چه آرامش خاصی میدهند

 عکس های عاشقانه با متن فارسی


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 12:6 قبل از ظهر | |







نازنینم

هر چقدر از من دور باشی...باز هم در قلب من جا مانده ای...جوانه زده ای چندیست...در گلبرگهایم...غنچه شده ای در راستای قامت من...چه زیبا شده ای...نازنین...

عکس: دختران زیبا و چشمان زیبا


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 11:2 بعد از ظهر | |







هوای تو

این من هستم... که در هوای تو چه عاشقانه پرواز میکنم...در شب پر ستاره...ستاره ها را در سبدی از شوق میچینم...و در شب بارانی...قطرات اشکم را به میهمانی نگاهت میفرستم...بگذار...لبخند تو را ببینم...تا ببوسم تبسم نگاهت را...چه مستانه گام بر میداری...و چه پر غرور میمیرم به پایت...

عکس های عاشقانه هنری با متن فارسی


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 10:49 بعد از ظهر | |







طفلی دلم

 

سری جدید عکس های عاشقانه و احساسی

من که پیچک نبودم ، تو مرا پیچاندی

دور اون کوزه غم...تو مرا چرخاندی

دست در خاطره ام ...کردی پریشان گشتم

تو عجب گیج شدی...قلب مرا پیچاندی

بارها مشت زدی...بر سر رویاهایم

تو مرا دور خودت گرداندی

غافل از طفل دلم...در تب تابی میبود

تو دل و عشق منورنجاندی

عاقبت شکوه گر عشق تو گشتم آری

 

بارها دور زدی ذهن مرا گرداندی

قلب ویرانگر تو عادت رقصاندن داشت

رقص بی قافیه ات هوش مرا ترساندی

 


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 9:53 بعد از ظهر | |







رفتی اما ناجوانمردانه

رفتی اما ناجوانمردانه عشق منو نادیده گرفتی

رفتی و هر آنچه در وجودم بود با خود بردی...رفتی و چشمهایم را بارانی کردی

ابر دلم تمومی ندارد

اما دیگر اشکی نمانده

همیشه عزم رفتن میکنی

و دوباره باز میگردی

آخر این چه رسم عاشقیه

مگه من آدم نیستم...مگه چون من دختر هستم و تو مردی هر بازی که خواستی سرم در بیاری...نه عزیزم این حق کسی نبود که روزگارش را با یاد تو و خاطراتت

سپری میکرد...اینبار هم رفتی مثل همیشه

اما این بار پل را پشت سرت خراب کردی

این بار دیگه تسلیم خواسته های قلبم نمیشوم...این بار قلبم را زندانی میکنم

این بار چشمهایم فقط برای خودم اشک میریزند...دیگر میخواهم قلبم را لگد مال کنم

میخواهم نگاه عاشقانه ام را فقط به یک نفر

تقدیم کنم...به خدای خودم

خدائی که عاشقانه نگاهم میکند

اما من هیچ گاه به او توجه نکردم

حال که تو باز رفتی...خدا آمد دستهایم را گرفت...و گفت تو تنها نیستی من هستم

در کنارت...در وجودت...درون قلبت

آری دیگر میخواهم تنها عاشق خدای خودم شوم...خدا دوستت دارم

love


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 2:7 بعد از ظهر | |



صفحه قبل 1 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد