نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





ببین تنهایی چه بروزم آورد

می زنم سربه ديوار... صدبار گفتم و یکبار نفهمیدی که تنهایی چه به روزم آورد...

 

آپلود سنتر عکس رایگان

 


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 9:41 بعد از ظهر | |







رخساره عشقی آسمانی

میدانم عشقم
قدری احساس ...در انتهای بی تفاوتی تو مانده است
میدانم گلم
کمی درد از روزنه نگاهت که میگوید به من چه مانده است
میدانم عزیزم
چه میدونم های تو همه از حس عاشقانه ات منشا میگیرد
میدانم که این همه ندانمها در پیچک خیالت گره خورده و نگاهت ذره ذره مرا میسوزاند
بیا تمامی هستی من
بیا میخواهم با تو بمانم
رخساره عشق همیشگی من
عکس های  عاشقانه زیبا - www.jazzaab.ir

 


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 7:2 بعد از ظهر | |







فریاد

 

 

این همه درد در قلبم ...

این همه فریادهای نارس...

دیگر توانی نمانده...میخواهم فریادشان کنم

آیا تو فریاد قلبم را خواهی شنید

آیاگوشهایت هنوز در گرو طنین صدایش استثمار شده

نمی توانم چیزی نگویم...نمی توانم سکوت کنم

خسته ام کردی از اینهمه سکوت اجباری

اینقدر گلویم را فشردی...تا تمامی دردهایم در درونم گره خوردند
این دردهای لعنتی قلبم را آزار میدهند

آیاکسی نیست صدایم را بشنود... خسته ام از اینهمه سر به دیوار ماندم
شانه ای میخواهم و دست نوازشی...
بیا ...کجایی آرام و قرارم...بیا دارم دردهایم را هضم میکنم

 عکس های عاشقانه

 


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 6:39 بعد از ظهر | |







عشق دنیا کوچولو

 

روزها در تب و تاب دلم میسوزم

یک نفر در طلبم نیست هنوز

 از پنجره ی عشق چه ها می خواهم

صبحگاه تا به سحر پشت دلت گریانم

همه جا می نگرم ...تا تو بیایی ببرم

گاه با ماه سخن خواهم گفت

گاه با گمشده ای راز دلم میگویم

تا به کی در طلب عشق تو جاوید بمانم نازم

تو بیا عشق منی ...مثل گل خندانی
تو گل یاسمن باغ دل دنیایی

نوری از روزنه چشم ...هویدا میشد
روزبه عشق منی... نور دل دنیایی

 * گالری عکس چشم های زیبا *


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 1:39 بعد از ظهر | |







اسیر

بیا ای عشق من

بیگانه با خویشم

نمیدانم که هستم من

نمیدانم چه هستم من

به هوشم یا که مستم

دوچشمم کاسه خون است

دلم غمگین تنم خسته

به پاهایم قل و زنجیر

بیا جانا...نمیدانم خبر داری تو از حالم

تو میگفتی ...که من عشق و امیدم

برایت قیص و فرهادم

نمیدانم تو میدانی پریشانم

شب و روزم شده خواب و خیالت

بیا دستی بکش ...بر قلب بیمارم

نمیدانم تو میدانی...خبر دارم که قلبت مال من نیست

تمام شعر هایت از برای کیست

تو را هرگز نمیرانم...

تو میدانی که من از عشق تو مستم

نوایی من به سر دارم...شرر دارم

غمی سنگین به دل دارم

بیا ای مهربان یارم...بیا تنها شدم با غم

بیا کارم شده با فکر تو مردن

بیا با بستر غم آشیون کردم

بیا رفته زکف صبر و قرارم

دلی غمگین درون سینه ام دارم

نمیخواهی بیایی از برای من

ببوسم ناز چشمانت...برایت با دلم قصری

بسازم

بنازم قاب چشمانت...اسیر چشم زیباتم

6bvjhiu dn


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 1:16 بعد از ظهر | |







مادر دوستت دارم

دیر شده بود...انتظار امانم را بریده بود

آخه چرا نیامد...یک ساعت از قرار ما

گذشته بود...چه اتفاقی افتاده

در همین گیر ودار بودم که...

صدایی دلنشینی گوشم را نوازش کرد

ستاره...صدا از پشت سرم بود

اما همچنان ادامه داشت...ستاره

آخه من نامم ستاره نبود

برگشتم پشت سرم را نگاه کردم

مادر پیری عصا بدست ...با نگاهی عاشقانه

با لبانی لرزان...با پاهایی نحیف...دوباره

صدا کرد...ستاره...آخه کسی جز من اینجا نبود

من هم که لیلی هستم...گفتم مادر کی رو صدا میزنی...هر چه گفتم متوجه نشد...دوباره صدا کرد...مادر ستاره چرا متوجه نمیشی

دارم صدایت میکنم

گفتم مادر من ستاره نیستم...منو با کی اشتباه گرفتی...اون زن دوباره صدا کرد

مادر ستاره خیلی وقته منتظر منی

هر چه گفتم اون زن صدای منو نمیشنید

متوجه سنگینی گوشش شدم

دوباره صدا کرد ...مادر ستاره دستمو بگیر

خسته شدم...من هم دست او را گرفتم

روی صندلی پارک نشاندم

دوباره با صدایی دلنشین گفت ستاره مادر

خیلی دلم برات تنگ شده بود

شوهرت قبول کرد بیای منو ببینی

دوباره آرام گفتم...آخه مادر چی بگم من ستاره

نیستم...اما گوئی آن زن صدای منو نمیشنید

دوباره ادامه داد ستاره بیا میخوام بغلت کنم

من هم آرام بهش نزدیک شدم

بغلش کردم...چنان مرا در آغوش خود جای داد

که شور عشق یک مادر را حس کردم

تمام بدنم را استشمام کرد

ادامه داد...آه ستاره جان...الان آرام گرفتم

راستی چرا شوهرت مخالف بود ما همدیگر را ببینیم...به یک باره متوجه سمعک گوشش

شدم...سمعک از جای خود خارج شده بود

سمعک را سر جای خود قرار دادم

دوباره صدای دلنشینش ...ستاره عزیزم

حس کردم قلبم از درون سینه ام میخواد بزنه

بیرون...نمیدونستم چکار کنم...من هم گفتم

مامان...خیلی دوستت دارم

دوباره منو در آغوش گرفت...اشکهایش

شانه هایم را خیس کرده بود

تنش بوی بهشت را میداد...گفتم مامان خیلی دوستت دارم...اون هم ادامه داد...ستاره

تو که میدانی من به جز تو کسی رو ندارم

چرا به دیدن من نمیای...اشکهایم همچنان

جاری بود...بغض گلویم را میفشرد

گریه آرامم نمیکرد...همچنان با همدیگر اشک میریختیم...دوباره ترنم صدایش...ستاره

دیگه منو تنها نگذار...همیشه به دیدنم بیا

من هم محکم خودم را در آغوشش جا دادم

و گفتم مامانم...عزیزم...قربون چشمانت برم

دیگه تنهات نمیزارم...

درون سینه ام آتشی بر پا شده بود

خدایا چه کنم...ساعتها با هم درد دل کردیم

بیکباره صدای لرزانش مرا به خودم آورد

مادر ستاره...دیگه برو شاید شوهرت دعوات

کنه...اما یادت نره فردا همین جا سر ساعت

همیشگی...من هم گفتم...مامانم...قربون

اشک چشمات برم...من همیشه بدیدنت

میام...دیگه یادم نمیره حتما میام

اون زن از جا برخاست...و منو بوسید و براه

خودش ادامه داد...

اما ...من با خودم عهد کردم که همیشه

به دیدن این زن که منو با دختر خودش

اشتباه گرفته برم...

این دلنوشته رو تقدیم میکنم به تمامی

مادرهای عزیز خودم...

پیشاپیش روز مادر را به تمامی مادران تبریک عرض میکنم

و امیدوارم هیچ مادری از دیدن فرزندانش

بی نصیب نمونه...

آپلود سنتر عکس رایگان

 

 


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 1:56 قبل از ظهر | |







ستاره

امشب...

 

دلم بهانه تو را میگیره...بهانه ستاره ای تنها

امشب...

نگاهم را به آسمان قلبت دوخته ام

تا تو بیایی و ماه چشمهایم شوی

امشب میخواهم...

مجنون باشم...مجنون لیلی تنها

همان لیلایی که دیوانه وار مست نگاه قیص بود

آهای شاپرکها مرا در بر گیرید

میخواهم با رقص قاصدکها هم آهنگ شوم

بیائید ای شقایقهای عاشق

بیائید اشکهایمان را بر گونه یاسمن ها بریزیم

ببار ای آسمان...کجایی ای ابر سیاه

دلم تنگ است...ببار بر تن خسته من

کجایی لیلای من...بیا در آغوشم 

بیا میخواهم ترنم صدای قلبت را بشنوم

 دلم بهانه می گيرد...صدای سکوتم را بشنو

میشنوی فریاد عشقم را...

 


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 10:47 بعد از ظهر | |







دنیا دختری از تبار لیلی

نامم دنیاست

مرا لیلی مینامند

قلب کوچکی دارم

اما عشقی در سینه من میتپد

به بزرگی کوه بیستون

دنیا منم...لیلی منم

در کوی تو آواره ام...در چشم من غوغا شده

عشقم بیا...در آسمان ماوا شده

قلبم درون سینه ام...همچون گل شب بو شده

شبها به یادت میچکد اشک دلم

اشک دلم قربان تو...دنیای تو لیلی شده

آواره ام...در کوی تو ...عشقم بیا ...زودی بیا

آپلود سنتر عکس رایگان


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 9:27 قبل از ظهر | |







مژگان من

انتظاری از قامت نگاه ماه

فریادی در راستای نجوای ستاره ها

آغوشی مرا میطلبد

دستهایش همچنان در تبلور خورشید

گرما بخش تن خسته ام شده

نامت چه بود...آری مژگان

ای مژگان دیده ام

ای سپیدی کوه خیالم

و ای مستانه کرشمه شاپرکها

تویی آواز شقایقی عاشق

در امتداد جاده نگاه عاشقی

زانو در بغل ...چشم براه هستم

مژگان من بیا...قلبم شکسته

در جنگل نگاهت ...چشمم نشسته

آپلود سنتر عکس رایگان


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 9:17 قبل از ظهر | |







آواز غم

 

 

مثل دیوان پر از شعر...مثل یک بیت پر از اشک

مثل برگ های یه شب بو

مثل آسمون بی ماه

مثل بوسه به ستاره

همچو دریا مثل بارون

من پر از اشک سکوتم

من پر از حرف نگفته

دل من این سر دنیا

اما تو بی من و با کی آواز قرقی میخونی

 

 


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 9:25 بعد از ظهر | |







میروم

 
 

 

به فکر رفتن هستم...میدانم که در انتهای راه می فهمم چقدر حرف نگفته در دل باقی مانده...
حرفهایی که مونده تنگ دلم...وبا گفتنش می توانستم راهی به سوی عشق باز کنم...
حرفهای ناتمامی که در کوچه پس کوچه های ستاره ها اسیر مانده اند...
چه سنگین است...تحمل رنجی که ناجوانمردانه بهم تحمیل شد...و چه بسا سیر میکنم در غربت خیالم...که تو می آیی و به حرفهایم گوش میکنی...

بیا ...بیا قبل از رفتنم بیا...که فردا دیر است


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 1:30 قبل از ظهر | |







چرا رفتی

 

 كاش می دانستی كه بی تو بودن چه قدر سخته

 

كاش می دانستی تمام زندگيم در نگاه تو خلاصه می شد

 

اما حیف ندانستی

و رفتی


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 11:27 بعد از ظهر | |







عشقم برو

سر میزارم رو ی دیوار

تو برو خدا به همرات


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 10:37 بعد از ظهر | |







یاد تو

آرام و سبک بال از کنارم عبور میکنی

 

چشمهایت بدنبال سایه ات در حرکت

و من همچنان گامهایت را میشمرم

تو همچنان از من فاصله میگیری

اما یادت همیشه با من است

تو بگذر

زمان هم بگذار شتابان بگذرد

اما قلبت درون سینه ام

برایم آواز عاشقی سر میدهد

مثل همیشه

همچنان با من است

قلب تو


عکس های عاشقانه و رمانتیک 

 


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 8:57 قبل از ظهر | |







شیرین من

صبح شد...دیده بگشا ای صنم

بر چشم من...در قلب من...تاری بتن

دیده بگشا ای بت هستی

کنون در قلب من غوغا شده

از عشق من ولوا شده

در چشم من نوری بنه

کوهی درون سینه ام بر پا شده

شیرین من ...عشقم بیا...ماوا شده

در کوه من...از عشق تو ...نجواشده

فرهاد کوهی بوده ام

شیرین چرا...در کوه غم...رسوا شده

فرهاد من...مجنون من...لیلی بیا

در کوی تو...مجنون آواره شده

عکس های  عاشقانه زیبا - www.jazzaab.ir

 

 

 


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 8:42 قبل از ظهر | |







تا کجا باید دوید

تا کجاآخر چرا باید زدلتنگی نوشت

 تا کدام ابر سیاهی دیده از باران گرفت 

از زمین یا آسمان باید بنالم از فراق

یا فقط با گریه های بی قرار باید نوشت

تا کجا باید دوید و در کجا باید نشست

تا کجای آسمان باید تنید و در کجا ی سرنوشت 

عشق رادر چشم تو جویم ولی تنها شدم

تا به کی باید شنید و در دلم غوغا نشست 

عکس های عاشقانه و رمانتیک


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 10:35 قبل از ظهر | |







بیقرار قلبم

چرا کسی تنهائیم را حس نکرد

چرا کسی صدای ناله قلبم رو نشنید

چرا کسی صدای زجه خنده هامو نشنید

و من هنوز تنها با بیقراریهایم خلوت میکنم

عکس های عاشقانه


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 1:44 قبل از ظهر | |







چشمان سیاهت

 

باران می بارد هوای بی کسی تنم را منجمد کرده
هنوز در انتظار نگاه عاشقانه چشمهای سیاهت هستم
بنگر...ببین...سیاهی چشمانت در قاب نگاهم یخ بسته
و صدای مهربانت...همچنان مرا میخواند
اما عشقم چرا این همه فاصله...
صدای قلبم در کوچه پس کوچه های خیالت فریاد میزند
آهای سیه مژگان من...آهای ای الاهه روشنایی...و تو فقط پلک میزنی
و من با هر پلکت جان میکنم...
اما ...هنوز خورشید در راه است
باد همچنان میوزد...و عشقمان جان میگیرد
گوش کن...صدای قلبم را میشنوی
 (1) عکس های لیلا اوتادی سری  - Wwww.TakPix.Com


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 10:22 بعد از ظهر | |







عشق گمشده

باز دوباره صداي گرم تو...باز دوباره امواج غرورت ...شعله های خورشید را خاموش میکند...
باز دوباره افسون چشمهایت...باز دوباره ترنم لبخند تو ...اشکهای خورشید را پاک میکند...
دوباره میشنوم صدای هیاهوی قطرات باران را...چه خشمگینانه بسویم بیقراری میکنند...
و من چتری دارم از شقایق...و خورشید نگاهت گرمم میکند...چه میداند ابر ...آخه من عاشقم...
چه زیباست بوسه های باد...چه پر شکوه می آیی بسویم... چه میداند باران...که من مجنونم...
مجنونی از تبار قیص...فرهادی از نژاد خورشید...چه میداند کوه...آخه من دیوانه ام...
کجائی ای زهره وفاداری...کجائی ای هستی زندگی من...
باز دوباره در انتظار بارانم...درون جنگل میان برگهای مرده خودم را رها میکنم...
و چه زیبا شقایق ها مرا در آغوش خواهند کشید...میبوسند و میبویند مرا...
و من باز دوباره منتظر تو ام...منتظر شنیدن گامهایت...منتظر شنیدن صدایت...که مرا میخوانی... آپلود سنتر عکس رایگان

 


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 11:59 بعد از ظهر | |







زدیده اشک جاری شد

 

در این حالم ...نمیدانم هوا نیلوفری شد

 

قاصدک... اشکش هویدا شد...ماه پیدا شد...

شقایقها دلی غمگین... به ظاهر جنگل چشمت

زنور ماه رنگی شد...نجوا شد...چشمها وا شد...زدیده اشک جاری شد...خبر آمد

خیالت سرد شد...رویاهای تو رد شد

من در این جنگل ...تک و تنها...گریزانم

هوایی من به سر دارم...زدیده اشکها دارم

گرفتارم...به عشقت ...سر به دیوارم

نمیدانم...خبر داری تو از حالم

عکس های عاشقانه


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 11:17 بعد از ظهر | |







خسته ام زارم

آمدی گیری ز کف عشقم... دلم... جانم

و حالا گشته ام مجنون عشقت

در دلم آشوب بر پا شد

غوغا شد...ولوا شد

نمیدانم چرا اندر دلم آتش مهیا شد

درون سینه ام دردی هویدا شد

چه میخواهی تو از جانم  

ببین اشکم...ببین دردم...مگر من چه بدی کردم...

زکف رفته قرارم ...خسته ام... زارم... چه میخواهی تو از حالم

ببین مستم ...خراباتم ...در این دامت گرفتارم

زدست بیکسان زارم... پریشانم

نمیدانم به هوشم...یا که مدهوشم

برو عشقم...برو جانم...برو دیگر نمی مانم

 

 


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 10:55 بعد از ظهر | |







خیال

 
 

 

خیالت آمد...منو برد با خودش...وقتی به خودم آمدم

خودم را گم کرده بودم...


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 10:49 بعد از ظهر | |







چشمان زیبایت

 

دوباره صبحی دیگر...دوباره طلوعی از راه میرسد...و خاطرات شب به پایان میرسد...دوباره لرزش و شوق و سرمستی...دوباره قلبم در سیاهی شب در سینه نمیگنجد... درونم غوغائیست... رویای چشمانت لحظه به لحظه مرا تسخیر میکند...و آنقدر ذوق منو فرا میگیرد ...که قلبم درون سینه میتابد...عاشقی میکند با خاطره هایت...لحظات وصال نزدیک است.....نزدیک و نزدیکتر میشوی...رنگ آسمان قلبم آبی میشود....نفس در سینه ام بند شده است ..آرام چشمانم را گشودم....بوی تو مستم کرده بود ... صدای دلنشینت مثل همیشه گوشنواز است...تشنه دیدار بودم ...همان چشمانی که خورشید نگاهم را کامل میکرد... چشمانی به رنگ سبز...آرام چشمانت را گشودی...و من آرام آرام جان دادم...

عکس های عاشقانه


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 6:12 بعد از ظهر | |







نجوای عاشقی

بعضی وقتها دوست دارم بنویسم و گریه کنم...
وقتی مینویسم گریه سراغم نمیاد...وقتی اشک میریزم...همه چیز یادم میره...
الان وقتشه...الان چشمام پراشکه...از اینکه جملات رو عامیانه ادا میکنم...بدونید فکرم درست کار نمیکنه...چشمام هم کمی خیس شده...مانیتور رو نمیتونم درست ببینم...
حال نمیدونم چی براتون بنویسم که به دل قشنگتون بنشینه...
نمیدونم چی بنویسم تا یه کمی دلم آروم بگیره...
این بغض لعنتی بد جوری راه گلومو بسته...نمیتونم درست نفس بکشم...
حس میکنم گلوم خیلی سنگینه...یه چیزی راه گلومو گرفته داره فشار میده...
نمیدونم چرا نمیترکه این نجوای عاشقی...حس خوبی ندارم...حس میکنم دارم تموم میکنم...
الان تنهای تنها نشستم ...خودم و دل بیقرارم...نمیدونم چه مرگشه...آروم نمیگیره...
دلم گریه میخواد...اما من خجالت میکشم گریه کنم...
نمیدونم چطور بنویسم وقتی انگشتام دارن میلرزند...
چطور فریاد بزنم وقتی راه گلوم بسته...دلم میخواد فریاد بزنم تا خدا صدامو بشنوه...
بهش بگم خدا ...به نامت قسم میخورم خسته ام...بخدا کم اوردم...
بخدا دارم عذاب میکشم...برا عشقی که نمیدونم کیه...برا کسی که تا حالا او رو ندیدم...
میترسم خدا هم مثل شما فکر کنه دیوونه شدم...
خیلی دلم تنگه ...خیلی...الان دلم میخواد... سرمو بزارم روی پای کسی و زار و زار گریه کنم...
خدا چرا نگام نمیکنی...چرا روتو بر میگردونی...مگه نه تو خودت بهمون دل دادی برا عاشقی...
خوب من هم عاشق شدم...تنها عیب من اینه که نمیدونم عشقم کیه...
اماهمیشه درون سینه ام حسش میکنم...نگام کن خدا...چرا به حرفهام گوش نمیکنی...
ایکاش فقط یک بار به چشمام خیره میشدی...انوقت معنی عشق رو میفهمیدی...
مگه نه تو عاشق بنده هات هستی ...خوب من هم یکی از اونها...
کاش تو چشمای من نگاه می کردی... و تنهاییم را باور میکردی ...
کاش میدونستی...یه دنیا غم و غصه همیشه روی دلم سنگینی میکنه...
بخدا اگر کوه بود توانش تمام شده بود...کاش میدونستی...همیشه بغضهام رو توی گلوم جمع میکنم...همیشه بهانه ای پیدا میکنم...برا حضرت ابوالفضل گریه میکنم...بلکه کمی سبک شم...اما انگار اشکها هم با هم فرق دارند...همیشه اشکهای قدیمی توی بغضم گیر کرده...
نمیدونم ...قراره چه اتفاقی بیفته...آخه اون عشق خیالی من کی میخواد از راه برسه...
ای کاش دیر نکنه...وقتی بیاد حرفهای ناگفته زیاد دارم...اشکهای نریخته فراوان...
دوست دارم سرم و بزارم رو شونه هاش شب تا صبح فقط براش اشک بریزم...
بهش بگم چقدر منتظرش بودم...چقدر عذاب کشیدم...چه داستانهایی براش ساختم...
هی نوشتم و نوشتم ...تا بلکه روزی خودش بیاد و همه شو نو بخونه...
تا بدونه در فراغش چه اشکها که نریختم...چه عذابها که نکشیدم...
هنوز مثل همیشه دلم تنگه...هنوز منتظرم...
1367amiri blogfa com


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 5:42 بعد از ظهر | |







غزل عشق من

چشمان خسته ام را به آسمان نگاهت دوخته ام
آخه عشقم مقصر دل من نیست .نگاهت زیباست
بیا عمریست که بی تو غزل میگویم

Hamtaraneh.com

 

عشق من بیا تو غزل عشق منی
 


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 1:57 بعد از ظهر | |







عطر گیسوانت

چگونه برخیزم

چگونه بی تو چشم بگشایم

نگاهم هرطلوع بدنبال تو میگردد

و تا غروب مینالد قلبم از درد

همیشه بوی عطر گیسوانت را حس میکنم

دستانم هنوز حس نوازش تنت را لمس میکنند

هر روز گریه بی تو بودن

هر شب بیقراری

قلبم میتپد و میتابد درون سینه ام

دردی تمام وجودم را فرا میگیرد

و تنها یادت آرامم میکند

بیا ای خاطره شیرین...بیا هنوز چشم براه هستم

میدانم روزی خواهی آمد

 عکس های عاشقانه و هنری -www.jazzaab.ir

 

 


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 1:38 بعد از ظهر | |







کوی خیال

هرگز از کوی خیالم نرود یاد تو بیرون 
 بی تو چه کنم خسته شدم پای خیالم
چه بخواهم چه نخواهی تو مرا خام نمودی
 چه برانی چه  نرانی تو مرا خار نمودی
 چه به اوجم برسانی چه به خاکم بکشانی
 نه من آنم که برنجم نه تو آنی که برهانی
 


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 10:49 بعد از ظهر | |







عشق خیالی

خودم را گم کرده ام

در میان نگاه عاشقت

در کدامین دیار سکنی کرده ای

بیا میخواهم به پایت بمیرم

 

آپلود سنتر عکس رایگان

 


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 9:39 بعد از ظهر | |







شهر عشق

 

تو شهری که تو نیستی

هوای دلم بارانیست

ابرهای آسمان دلت

خیالی بیش نیست

نگاهم را به کدامین ستاره ای بدوزم

که دلتنگیهایم را از چشمان بیقرار

ماه به ساحل غروب آفتاب انتقال دهم

ای ابرهای غمگین بغضهایتان را رها کنید

تن خسته من نوازش اشکهایتان را میطلبد

ببار ای ابر غم گرفته ببار به قلب دلتنگم

 

 

آپلود سنتر عکس رایگان

 


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 1:34 قبل از ظهر | |







مستی

باز هم در تاریکی شهر قدم میزنم...شب سردی است و من افسرده و تنها...
راه دور است و پاهایم خسته...چه آسمان غم انگیزی...ستاره ها هم بخواب رفته اند...
خاموشی هست و چراغها مرده اند...بعضی هم در حال جان کندن هستند...
میترکند و خاموش میشوند...چه شب طولانی غم انگیزی در پیش دارم...
تنها از جاده ها عبورمیکنم...گوئی همه مرده اند...
گوئی همه آدمها از من فاصله گرفته اند...اما سایه ای مرا تعقیب میکند...
گویی کسی با من همراه است...سایه ای مرا همراهی میکند...
غم همچنان با من یار است...هم پیاله شبهای من است...
فکر تاریکی و آن سایه...غم سنگینی قلبم را میفشرد...
میخانه ای باز است...نوازنده ای مینوازد...
مستی هم درد منو...دیگه دوا نمیکنه....
قصه ها ساز کند تنهائی...قصه عشق من هم پنهانی...
نیست تاری که بگوید با من...دوستان شرح پریشانی من گوش کنید...داستان غم پنهانی من گوش کنید...
اندکی به سحر نزدیک است...من و ساقی و پیاله ام...
وای این شب چقدر تاریک است...گوشی نیست بشنود....داستانم را برای که بگویم....
من ماندم و پیاله ام و سایه ام...تنها ی تنها...

 

آپلود سنتر عکس رایگان

 


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 1:26 قبل از ظهر | |



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد