نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





خاطره

 همیشه خودم را در لا به لای خاطراتت گم میکنم
منتظرم ...بیا پیدایم کن    

    http://salijoon.us/mail/890711/love/ki-mesle-man-copy.jpg


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 12:43 قبل از ظهر | |







مرز شقایق

 هی تو...

این شبها زودتر میرم بخوابم...
تا شاید کمی به تو و خاطراتت فکر نکنم...
لعنتی چرا...توی خواب هم تنهایم نمیگذاری...
دیشب  آمدی ... مرا تا مرز شقایق بردی...وقتی بیدار شدم
فقط من بودم و بالشتی خیس

[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 5:59 بعد از ظهر | |







سالهاست منتظرم

 انگار قرار نیست با تو بی حساب شوم

سالهاست منتظرم
همیشه بغضهایم را غورت میدهم
هنوز هم اشکهایم گونه هایم را سیراب میکنند
هی تو لعنتی...کی قرار است بیایی

[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 5:45 بعد از ظهر | |







باران

 از لحظه جدائیمان باران نگاهم جاریست...تو که هستی...چه هستی...که اینگونه ابر دلم را بارانی کرده ای

عکس ها عاشقانه و احساسی زیر باران


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 1:56 قبل از ظهر | |







گریه نکن

 مهربونم گریه نکن گریه نکن عشقم...وقتی اشکهات از چشمانم سرازیر میشه
گریه نکن عزیزم...وقتی بغضت در گلوی من ورق ورق میشه
گریه نکن هستی من...وقتی که غمهایت توی سینه من لونه کرده
فدات بشم گریه نکن...دیگه اشکی برام نمونده

 


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 9:43 بعد از ظهر | |







رنگین کمان عشقم

  بی تو سرگردان در انبوهی از خاطره مست بودم...که تو با رنگین کمان آسمانی آمدی
آمدی در پشت پلکهایم ...ترسم از این است چشم بگشایم و تو را نبینم
حال تو بگو...چه کنم...چشم بگشایم

 

 

کاغذ دیواری با نوشته های عاشقانه - www.jokblog.com


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 9:0 بعد از ظهر | |







انتظار

 همیشه منتظرم...بیایی...ببری مرا در اوج خیال...تو هم...می آیی ...میبری...او را با خود...و من همچنان در انتظار میمانم         


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 2:30 بعد از ظهر | |







اشک آسمان

  باران که می‌بارد...باید عشقی باشد...
آغوشی در انتظارت باشد...نفسی که گرمت کند
موسیقی خوش آسمان باشد...و پنجره نیمه بازی
که خاطراتت را در آنجا جای گذاشته ای
باران که ببارد...وقتی تنها باشی
صدایت رعد میشود برای بارش چشمانت
دیوانه وار سکوتت را فریاد میکشی
خودت را درآغوش میگیری
و نوازش میکنی...و میگویی
نگران نباش...اینجا همه تنهایند


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 11:47 بعد از ظهر | |







رقص ستاره گان

 

 
میخواهم همگام با سایه تنهائیم... در خیال بارانی ام ...
بغضم را قدم بزنم...خیالت را ورق بزنم...در غزل هایم 
باز نمایان شدی...از دور دست آمدی
قدمهایت بیت بیت ترانه من شد
نفسهایت...روح زندگی من شد...چرخیدم...بدون از خودم
نزدیک شدی...صدای ترنم قلبت...نوای آغاز زندگی من بود
صدایم کردی...اشکهایم به بهانه باران ...سیراب کردند نگاهم را
چشمهایت گوئی نگاه ماه بود...در تاریکی شب
گفتم ماه من نامت چیست...لب گشودی ...بوی عطر یاس سپید
تمام فضا را خوش نسیم کرد
گفتی نامم...رخساره...از دیار آفتاب
از اتاقکی رویایی آمده ام
آسمان شروع به آواز خوانی کرد
ستاره گان رقص ملکوت را آغاز کردند
و من با خیالم بازی میکردم
 

[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 10:53 بعد از ظهر | |







نگاه

 گاه در خلوت...به خودم فکر میکنم ...که چه شد ارامشم

سرانجام این بغض ها...این تنهایی ها...این گله ها...
گاه با بیقراریم خلوت میکنم...لعنتی چه سخنها دارد برایم
و گاه با نگاه معصومت ...بازی میکنم...چشم میگیری
تا من قایم شم...اما خیالت چه زود میرود...
قبل از پیدا کردن من

[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 1:6 قبل از ظهر | |







مست خیال

 آمدی...لعنتی تو را میگویم
دست در دست رقیب
مرا چه زیبا دورم زدی
نا باورانه... عشق را...
در این هوای مه گرفته
دوباره باور کردم...نگاهت چه غریب بود
اگر دست هایت در دست هایم خواب نبودند...
رهایت میکردم...زمین میخوردی...
و من می آمدم ...تو را در آغوش میکشیدم...
دوباره مست خیال میشدم...
خیالت را میگویم...لعنتی دوست داشتنی من

 


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 2:54 بعد از ظهر | |







رخساره

گذری کردم در چشمان خیالت

آمدم...نشستم...چمدان خاطره را باز کردم

دفتر نگاهت را کنار گذاشتم

قلم اشکهایت در انگشتانم بیتابی میکرد

صندوقچه خیالت را باز کردم

پر از دلتنگی بود...یکی یکی کنار زدم  خاطره ها را

بسته بیقراری را باز کردم

بیتاب شدم...فریاد سکوتم چه دلخراش بود

از لا به لای شقایقها خود را بیرون کشیدی

چه مستانه نگاهی داشتی

چشمانم خیس شده بود 

نزدیک شدی...قلبم را ربودی

انگشتانم را در میان انگشتانت گره کردی

قلبم را از سینه بیرون کشیدی

مرا با خود تا انتهای آسمان عشق بردی

ماه را از میان ابر بیرون کشیدی

رخ ماهت پدیدار گشت در آسمان خیالم

صدایت کردم آهای نامت چیست

پلکت دیوانه ام میکرد...چشمانت درخشان

لبانت غنچه یاس سپید

لب گشودی...نامم...رخساره

آنگاه چشمانت رو بستی ...و من از خواب برخاستم

و چمدانم را بستم و به راه خود ادامه دادم


 


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 11:35 بعد از ظهر | |







تنهایی من

 شب تنهایی من

یک پنجره رو به آغاز
یک شب بی تو
بایه عالمه دلتنگی 
با کوله باری از خاطره
غلط میخورم درگوشه کنارهای آغوشت...
هی لعنتی خاطراتت... چه شیرین طعمی دارند

[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 11:28 بعد از ظهر | |







آمدی

 با ز آمدی
دوباره همراهم شدی
چشمهایم را گرفتم تا تو قایم شی
چشم می گشایم...سالهاست میگردم
پیدایت نمیکنم
هی تو لعنتی...کجا خود را قایم کردی  

      زيبارويي که مي داند زيبايي ماندني نيست پرستيدني ست / حکیم ارد بزرگ ( پدر فلسفه اردیسم Philosophy of Orodism)


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 9:36 بعد از ظهر | |







بیقرار

 کلافه کرده ای مرا…
نمیدانم چرا نگاهت از نوشته هایم بیقرارتراست
تو میدانی چرا...قلبم در سینه تو میتپد

        


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 9:9 بعد از ظهر | |







اولین دیدار

   اولین دیدارمان یادت هست...روزی که مرا بسویت خواندی
من آن روزها در جنگل عشق سرگردان بودم...که تو آمدی...با گلدسته ای...از ستاره
صدایم کردی...با نسیم عطر یاس...
در آغوشم کشاندی...با اشک خاطره...
اما عاقبت روزی فراموشم کردی...
چه زود مرا از خود راندی...
من بی تو نمیمیرم ...اما از یادت محو خواهم شد...
مدتی که گذشت... تو هم نیز فراموشم خواهی شد...
اما دنیا فراموش نمیکند...که تو چه بی وفا بودی...
تو نمیدانی...من هنوز با نگاهت خاطره میبافم...

زيبارويي که مي داند زيبايي ماندني نيست پرستيدني ست / حکیم ارد بزرگ ( پدر فلسفه اردیسم Philosophy of Orodism)

 


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 8:46 بعد از ظهر | |







آخر دنیا

  لعنتی...من

به آخر دنیا رسیدم
بی آن که از جنگل چشمانت گذر کرده باشم
چمدان خاطراتم را 
زیر دلتنگیهایم پنهان میکنم
و در نگاه شاپرکها به دنیایی مینگرم
که آسمانش
پر از زمزمه های بیوفائیست
[تصویر:  wsyk6nqif8ayq4gqjg6i.jpg]

[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 11:3 بعد از ظهر | |







آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا

 تقدیم به تو
که تنها عشق منی
در آسمان خیالت سرگردان...در بین ستارگان عاشق بدنبال تو میگشتم...ماه نیم نگاهی به من کرد...سراغ تو را از ماه گرفتم...
ماه سری تکان داد و خود را پشت تیکه ابری پنهان کرد...من ماندم و قاصدکهای سرگردان...راهم را بسوی جنگل شقایقها عوض کردم...
در میان شقایقها بدنبال تو میگشتم...شاپرکها بدور من بیقراری میکردند...بغض امانم را بریده بود...اشک چشمانم را سیراب کرده بود...
سکوتی پر از فریاد داشتم...خواب از سرم پریده بود...نمیدانم کدامین یاس سپیدی قلبم را ربوده بود...روی برگهای پاییزی خود را رها کردم
نگا هم را بسوی آسمان دوختم...عاقبت آمدی...از آنسوی کهکشانها...از جای بر خواستم...نگاهم همچنان براه بود...صدایت کردم...
لعنتی تا حال کجا بودی...آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا..

[تصویر:  uxjob4y15j1g4veokzi6.jpg]


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 10:14 بعد از ظهر | |







نامت چیست

 باز هم مینویسم...از تو...از عشقت...از خاطراتت...ار هر آنچه بر من کردی...تو تنها ترانه هستی منی...تو راسحرگاه یافتم و سحر صدایت کردم...آری تو همانی...عشق خیالی من...نامت چیست...
نمیدانم...فقط این را میدانم که تو در قلب من زنده شدی...تو...آری تو یادت هست چه عاشقانه اشک میریختی بر شانه هایم...یادت هست چه بهانه هایی میگرفتی...تا دستانت را بگیرم...یادت هست چگونه لبانت را بر گونه هایم میفشردی...به بهانه خداحافظی...هنوز جای لبانت را حس میکنم...تو چه بودی عشقم...تو زاده خیالم نیستی...بلکه تو در وجود من رشد کردی...از درون من برخواستی...عشقم...یادت باشد اینجا قلبی به یادت میتپد...اینجا چشمانی به انتظار دیدارت میگشایند نور ماه را...تو ماه منی عزیزم...همیشه پشت پنجره خیالم در انتظارت خواهم ماند...شاید روزی گذرت به جنگل چشمانم بخوردعکس عاشقانه - زوج های عاشق (4)

 


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 1:22 قبل از ظهر | |







هی تو

 هی تو...
بیا گم شیم...در رویاهایمان
بدون هیچ واهمه ای از عاقبت کارمان ...تو کفش هایت را در بیاور و پا برهنه...بغضم را قدم بزن
من هم چشم هایم رامیبندم ...هر کجا که پا گذاشتی ...یک غزل... و یک ترانهههههههه.


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 9:31 بعد از ظهر | |







فریاد عشق

  نفس زنان آمدی...ضربان قلبت گوشنواز بود...تن خسته ات را به من رساندی...نشستی...صدایم کردی...بغض گلویت را رها کردی
گلویت از صدای فریادت گرفته بود...دوباره صدایم کردی...با فریاد ی خسته گفتی....لعنتی چرا جوابم را نمیدی...من هم هر چه فریاد میکشیدم به گوشت نمیرسید...خوب خودت را تخلیه کردی...هزاران توهین نثارم کردی...چند دانه خرما بالای سرم گذاشتی و رفتی


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 9:4 بعد از ظهر | |







دلداده

 دلداده عشق منی

امشب چرا غرق غمی
با من چرا قهر میکنی
وقتی اسیر قلبمی
قلبم همیشه میتپد
وقتی که تو قلب منی
وقتی که مرز عشــق من
در قلب تو جا میشود
 

[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 1:20 قبل از ظهر | |







پاک میکنم رد پایت را

 همیشه منتظر رفتنت بودم...هر روز چندین از قلبم کوچ میکردی...پشت سرت بارها آب ریختم که بر گردی...اما اینبار

میخواهم پاک کنم...رد پایت را


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 1:12 قبل از ظهر | |







فاصله

همیشه فاصله ایست...میان تو و خاطراتت...دیریست دیگر به کلبه عشق من سر نمیزنی...خاطراتت هم مرا سرک نمیکشند
گویی خاطراتت را هم برده ای...خواب شبم را هم با خود برده ای...باشد...هر چه بادا باد...میزنم آتش به رویاهایت...
جنگل عشق من دیگر شقایقی ندارد


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 11:38 بعد از ظهر | |







میخوام باهات حرف بزنم

میخوام کمی باهات صحبت کنم...میخوام کمی افکارم رو در ذهن بچرخانم...هر چه میکنم نمیشه...نمیتونم هر چه در سینه دارم بیرون بریزم
فقط یه کلام مونده میان لبانم...هی چپ و راست میشه...و بیرون میاد...عاشقتم دیووونه...همین

 

 

[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 3:58 بعد از ظهر | |







ببین هنوز نفس میکشم

 این روزها بغضم را خوب قدم میزنم...چه راحت بیقراریهایم را ورق میزنم...ببین...حالم خوب است...هنوز نفس میکشم  

      مرد غمگین و دختری در حال نگاه به آسمان


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 9:53 قبل از ظهر | |







مستم

 دوباره مست شدم...دوباره مینوشم لعل لبانت را...میخواهم مست خاطراتت شوم...بیا...ببین...چه غوغایی به پا کردم...

شقایقها هم با نوای مستی من مست گشتند...
عکس عاشقانه - زوج های عاشق (4)

[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 5:15 بعد از ظهر | |







هی تو

 هی تو

برو گم شو

در لا به لای خیالم

تو برو من پیدایت میکنم

عکس عاشقانه - زوج های عاشق (4)


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 4:55 بعد از ظهر | |







من و شقایق

 برای تو...عشقم
با من بود...کلی با هم عاشقانه گفتیم...چقدر اشک ریختیم...چشم بسته تمام جنگل را طی کردیم...شقایقی تنها صدایم کرد...هی تو غریبه
باز گشتم...در کنارش قرار گرفتم...شقایق اشکهایش را پاک کرد و با بغصی غمگین گفت...تو هم مثل من تنهایی...گفتم خیر...مگر نمیبینی
خیالش همراهم هست...شقایق چشمهایش را مالید و با لکنت گفت...پس تو هم مثل من خیالاتی شده ای...من هم با خیالش سیر میکنم ...
اشک میریزم...اما اینبار حتی خیالش هم نیامد...حال تنهایم...تنها...نزدیک آن شقایق غمگین دراز کشیدم تا تو را در خواب ببینم..
www.3jokes.com - جوك، اس ام اس، تصاویر عاشقانه

 


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 3:15 بعد از ظهر | |







ترانه من

 در امتداد آسمان خیالت آمدم

از مرز شقایق هم گذشتم

خبری از تو نبود

قاصدکها را شاهد میگیرم...آمدم نبودی

چه کنم ...بغض هم گره خورده در گلو

درد دارم در دلم...نمیدانم

خبر داری تو از حالم


[+] نوشته شده توسط روزبه جاوید در 10:44 بعد از ظهر | |



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 11 صفحه بعد